نمایی از فیلم آندره روبلف، اثر آندره تارکوفسکی

از تورین تا دمشق: یک خالیِ بزرگ در پنج پرده / صالح نجفی

بخشی از مقاله:

۱) سوم ژانویه‌ی ۱۸۸۹، میدان شهر تورینو، ایتالیا: فریدریش نیچه ناگهان بازوان را دور گردن اسب (مادیان؟) پیری حلقه می‌کند که به گاری بسته شده‌است و مرد گاریچی به او تازیانه می‌زند. نیچه غوغایی به راه می‌اندازد، هق‌هق گریه می‌کند؛ سرانجام صاحب‌خانه‌اش می‌رسد و او را به منزل می‌رساند: نیچه دو روز تمام،ساکت و ساکن، روی مبل می‌افتد و در آخر زیر لب می‌گوید:«مادر، من احمق‌ام». پس از آن، نیچه را به ینا می‌برند: نخست مادر و سپس خواهرش عهده‌دار پرستاری از او می‌شوند. نیچه بیش از ده سال، نرم و آرام مانند کودکان، بر لبه‌ی هستی به زندگی ادامه می‌دهد تا در سرآغاز قرن بیستم به پایان راه می‌رسد.کسی نمی‌داند بر سر اسبی که نیچه از برایش گریست چه آمد… اسب تورین داستان زندگی مادیان پیری‌ را به تصویر می‌کشد که با مردی که دست راستش از کار افتاده و با دخترش در مکانی پرت زندگی می‌کند: روز دوم که پدر و دختر مادیان را به درشکه‌ی تک اسبه‌شان می‌بندند، باز اسب از رفتن سرباز می‌زند، باز مرد گاریچی او را تازیانه می‌زند و این‌بار دختر به پدر اعتراض می‌کند، فردای آن روز اسب از خوردن و آشامیدن دست می‌کشد… در روز هفتم جهان به ظلمت می‌گراید:«نمی‌توان ادامه داد، باید ادامه داد». (اسب تورین، واپسین ساخته‌ی کارگردان بزرگ مجار بلا‌تار، ۲۰۱۱)

۲) سولس، یهودی متعصبی که از هیچ فرصتی برای تهدید و قتل شاگردان و پیروان مسیح غافل نمی‌شود، نزد کاهن اعظم اورشلیم می‌رود و از او معرفی‌نامه‌هایی خطاب به کنیسه‌های دمشق می‌خواهد تا با او در امر دستگیران پیروان عیسی همکاری کنند. در راه، نرسیده به دمشق، ناگهان نوری از آسمان پیرامون او می‌درخشد: به زمین می‌افتد و آوازی می‌شنود که به او می‌گوید، «ای شاؤل، شاؤل، برای چه بر من جفا می‌کنی؟». سولس از زمین برمی‌خیزد و چون چشم می‌گشاید، هیچ‌کس را نمی‌بیند، دستش را می‌گیرند و به دمشق‌اش می‌برند. سه روز را نابینا می‌ماند، چیزی نمی‌خورد و نمی‌آشامد تا سرانجام شخصی مسیحی بر اثر خوابی که می‌بیند به سراغ او می‌آید و دست بر سر او می‌گذارد. در همان دم چیزی چون پولک یا فلس از چشم‌هایش می‌افتد. سولس، دشمن «نابینای» مسیح، بینا می‌شود، پولس می‌شود و به کنیسه‌های دمشق می‌رود تا به همگان اعلام کند که «عیسی به راستی پسر خداست و از میان مردگان برخاسته است». کسی نمی‌داند بر سر اسبی که سولس (پولس رسول) در آستانه‌ی دروازه‌ی دمشق از بالای او به زمین افتاد چه آمد… در ابتدای قرن هفدهم نقاش ۲۸ ساله‌ی ایتالیایی، کاراواجو، شاهکاری آفرید، در ابعاد ۲ متر و ۳۰ سانتیمتر در ۱ متر و ۷۵ سانتیمتر، که لحظه‌ی بر زمین خوردن پولس را از بالای اسب نشان می‌دهد. بخش اعظم تابلو را پیکر اسب تنومندی پر کرده‌است که با اسلوب «کیارسکوروی» بی‌نظیر نقاش انقلابی و سرکش ایتالیایی ابدی شده‌است. مردی افسار اسب را به‌دست گرفته تا او را آرام کند، اسب تورین و صاحبش در دروازه‌ی دمشق یا در کلیسایی در رُم در ابتدای قرن ۱۷… کاراواجو در زد و خوردی در رم مردی را با چاقو زد و ناگزیر سال‌ها پنهانی زیست.

۳) در سال ۱۹۸۸، لارس فُن تریر برای تلویزیون دانمارک با اقتباس از فیلمنامه‌ای که کارل تئودور درایر در اواخر عمر نوشته بود و هرگز به ساخت آن موفق نشده‌بود، فیلم مده‌آ را ساخت: تکان‌دهنده‌ترین افسانه‌ی «فرزندکشی» دراسطوره‌های یونان ـ ‌زنی که برای انتقام از معشوقش که برای رسیدن به قدرت، او و دو پسرشان را ترک می‌گوید، هر دو فرزندش را می‌کشد. فن‌تریر این جنایت هولناک را به صورت قسمی قربانی و ایثار به تصویر می‌کشد، مده‌آی او در حدّ فاصل آگاممنون (پادشاهی که دخترش ایفی‌گنیا را در راه آرمان کشورش قربانی می‌کند) و ابراهیم (پیامبری که حاضر می‌شود پسرش را از برای خدا قربانی کند) می‌ایستد، در حدّ فاصل قهرمان تراژدی و شهسوار ایمان (به تعبیر کی‌یرکگور) .

سبد خرید ۰ محصول