ابراهیم حقیقی

بخشی از متن:

عکس رنگیِ پدر را وقتی که بزرگتر شدم کشف کردم. شاید حوالیِ سالهای چهل حدود دوازده یا سیزده سالگی. در آلبومِ قرمزِ او که عکسهایی را که خود گرفته و چاپ و رنگ کرده بود، در آن میچسباند و در چمدانِ کوچکِ پر از خِرت و پِرتهای دیدنی و جذاب جا میداد. میان سگک و بندِساعتها و ذرهبین و قلمموهای ظریف و کاغذهای رنگیِ دلربا که برای رنگ کردن عکسهای سیاه و سفید بهکار میبرد.
این عکس مربوط به صحنهای از فیلم مهتابِ خونین به کارگردانیِ موشق سروری است که منیر تسلیمی مادر بازیگرِ بزرگ ایرانی سوسن تسلیمی و هوشنگ بهشتی و لئونید سروری پسر موشق در آن بازی کرده‌اند و محصولِ ۱۳۳۴ کاروان فیلم است. در آن موقع من شش ساله بودم و پدر که یکی از سه یا چهار عکاسخانه‌ی لاله‌زار را داشت عکاسخانه زهره و با عباس همایون صاحب عکاسی همایون و کاروان فیلم دوستی داشت با تمام بازیگران و فیلمبرداران آشنا و رفیق بود و این اولین حضور سینماییِ او است. اگرچه با خوش چهره و زبان بودنش خوشبختانه هیچگاه بازیگر سینما نشد چرا که ممکن بود عاقبت در چاه فیلمفارسی سرنگون شود. عشق او به سینما مثل تمام آدمهای جهان و ایران که اختراع کارخانه‌ی رؤیاسازی آنها را مجنون و شیفته کرده بود، منجر به درست کردن آلبومِ فیلم‌های جفتی و یا جمع کردنِ عکسهای بازیگرانِ شهیرِ هالیوود شده بود.
دو اتاق از طبقه‌ی دومِ خانه‌ی مشترک با عموها در کوچهی خطیبی، خیابانِ زریننعل از آنِ ما بود که راه پله هایی ما را به بالا میرساند. او عکسهای سی در چهل سانتِ سیاه و سفید و رؤیاییِ کرنل وایلد، همفری بوگارت، داگلاس فربنکس، مورین اوهارا، کلارک گیبل، کاترین هیپبورن و بسیاری مردان و زنانِ بازیگرِ دلفریبِ دیگر را کنار هم به دیوارِ راه پله آویخته بود. همه خوشگل همه خندان همه دستنیافتنی و رؤیایی. رها در دودِ سیگار یا با برقِ ستارهای در چشمهای خمار و مِهآلود. در اسبابکشی به خانه های بعدی بعضی از آنها را به اتاقها آورد و با رنگی شدنِ سینما و حضور رؤیاپردازانِ نوظهور آن عکسها کمکم رنگ باختند و گم شدند.
این عکسِ آرتیستیِ پدر اما، همچنان یادآورِ کودکی وخیال پردازی های من است در هنگام کشفِ تصویر در سینما و عکاسی و نقاشی.
اکنون میدانم که وجه مشترک یا پیوندِ این عکس با عکسهای بازیگرانِ سرشناسِ هالیوود که در راهپلههای ما رژه میرفتند در چیست که هنوز پر رنگ و با ثبات در پسِ ذهن من حک شده و پاک شدنی نیست. فارغ از اینکه این عکسِ پدر باشد، اول از همه رنگی است و این مهم است چرا که عکسها و فیلم های آن زمان همه سیاه و سفید بودند و پیداییِ رنگ یک اتفاقِ بزرگ بود. دوم آنکه این عکس به سببِ فیگور و مخصوصاً نورپردازی دراماتیک است. یعنی میخواهد خارج از نسبت‌های خانوادگی یا آشنایی، تأثیرگذاریاش را همگانی کند. در پی روایت بازی و صحنه است. در پی نمایش واقعیتهای غیر واقعیِ نمایش. قصه و خیال و فراغت و فراموشی. رفتن از روی زمین که پر از رنج و مرض و درد و غصه است. آنجا که آرتیستها تبهکاران را به سزای اعمالِ ننگینشان میرسانند و با معشوقِ زیبارویشان دست در دست در افقِ روشن و آسمانِ درخشان لبخندهای عاشقانه نثار میکنند.
آنچه را که روزی شعر فارسی با سعدی و مولانا و حافظ و نظامی عهده دار بود، که دیرفهم بود و پر از استعاره و مجاز و ایهام و ابهام، عکس و سینما خواستند و توانستند که نوتر و جهانی‌تر کنند و کردند.

۰ دیدگاه

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

ارسال دیدگاه

سبد خرید ۰ محصول