معرفی مقاله:
آلبوم خانوادگی پدیداری، ضمیرمند یا سوبژکتیو است. از آن رو که بستر مستقیم عکسهای آن، رخدادهایی شخصی است که تنها بر اعضای درون آن عکسها رخ داده است. برای تأمل در ماهیت عکسهای آلبوم خانوادگی باید آنها را در قیاس و گفتوگو با آن بستر نشاند. بنابراین رجوع به آلبومِ خود کسی که عزم این تأمل کرده است، اگر نه ناگزیر، دستکم عاقلانهترین راه مینماید. علیرضا احمدی ساعی در این مقاله با رجوع به عکسهای خانوادگی خود به شرح اهمیت آنها و همینطور ترکیببندی و چیدمانش پرداخته است.
.
بخشی از مقاله:
بیش و پیش از هرچیز درباره خود عکس خانوادگی گرفتن. به نظر میآید که عکاسی در این شکلش خود، آیینی است همانند دیگر آیینهایی که خانواده و هر دیگر جمعیتی، اشکالی ویژه از آن را برگزار میکند. و دوربین عکاسی دستگاهی که این آیین را که از قضا برای خود او و یا به بهانه او اجرا میشود، ثبت میکند. از اتفاقات روزمره که هیچ جایی در این قابها ندارند که بگذرم، درعکسهای تولد و عروسی و سفر شمال و زیارت مشهد خبر خاصی از رخدادهای آن نیست. از رقصیدن، خوش و بش، رفت و آمد، شنا کردن، چادر زدن، مناسک درون حرم، بازارگردی و… خبری نیست. این اعمال و مناسک جایی در قاب ندارند، آیین عکس خانوادگی مناسک خودش را دارد. همه اعضا گرد هم جمع میشوند تا در قابی قرار گیرند که نه آن قدر بسته است که همه در آن نگنجند و نه آن چنان باز که چهره تک تک مشرفان نامشخص باشد. لزوماً به حضور دوربین آگاهند و این آگاهی را اجرا میکنند. سر و وضع و حالات چهره خود را تحت فرمان دارند. به سر و بدنهاشان شکل میدهند. اشکالی مخصوص آیین. این آگاهی در نگاهشان بیش از هرجایی تجمع میکند. در اعتنا یا بیاعتنایی به دوربین. در این که به لنز نگاه کنند یا به گوشهای از آسمان خیره شوند. نقصان تصاویر ناشی از ناشیگری عکاس، آیین را به هم ریخته است و چیزهایی پیش و پس از آن بیرون افتادهاند. عکس خانوادگی وقتی به هم میریزد گویی به آیین بودن خود آگاه میشود. این هنگام، چیزی از زندگی واقعی آدمها اما همچنان در نسبت با این آیین در قاب تصویر نشت میکند.
در این دو قاب دو آیین عکاسی خانوادگی و زیارت مشهد به هم میرسند. با بسط موقعیت آن، برای جستن کیفیات آیینی در عکاسی خانوادگی آن را با زیارت مشهد برابر نهادم. اما اگر حرم این هشتمین امام شیعیان محل برگزاری مناسک زیارتش است، محل اجرای مراسم عکاسی خانوادگی، معبد و حرم واقعی آن، عکاسخانه است و امروزیترش آتلیه عکاسی. اما این آیین چون آوارگان اغلب در زمین و بستر آیینهای دیگر برگزار میشود. در عروسی، تولد (چه زاده شدن و چه زادروز)، سفر، زیارت، سیزده به در، نوروز و جز آن. گویی این آیین نو زادِ تازه به دوران رسیده به پشتوانه قرص و محکمِ آیینهای دگر تکیه میزند.
این عکسها همان کارکرد و سرشت هر چیز متبرک و مقدس را دارد. به نوشتههای در همتنیده پنهان لای سینه کاشیهای حرم میماند. به آن «علی»های در هم که اگر از آن بالاها بکنند و جلوی چشمت بگذارند باز هم کلیشان را از قلم میاندازی. به قرآن لای دیگر کتابهای کتابخانه، به برگ آیتالکرسی درون داشبورد ماشین. آنان مانند متون دیگر تنها در لحظه خوانده شدن وجود ندارند، آنها حضور بالقوه ندارند. همواره بالفعلند، کار میکنند و برای بودن نیاز به خوانده شدن ندارند. عکس لای آلبوم، کیف دستی و روی طاقچه و میز، بلاگردان خانوادهاند، حضورش را تضمین میکنند چه نگاهشان کنی چه نکنی. آنها بتاند: واسطه فیزیکی چیزی اساساً انتزاعی و فرهنگی. بارت میگوید: «اگر عکاسی به دنیایی متعلق بود که تهمایهای از حساسیت به اسطوره داشت، آن گاه باید از غنای این نماد شاد میشدیم که : بدن فرد محبوب ما [یا بدنِ خانواده] به میانجیگری فلزی گرانبها، نقره، جاودانه میشود (یادبود و تجمل).»