نمایی از فیلم دلشدگان اثری علی حاتمی ۱۳۷۰ لیلا حاتمی leila hatami iran cinema

یارم به یک لا پیرهن… / ایمان افسریان

بخشی از متن:

پرده اول:

راوی: یکی بود یکی نبود. اون زمونای قدیم، زیر گنبدکبود، میون جنگل سبز، لای درختای قشنگ شهر باصفایی بود. دور تادورش گل سرخ. روبروش کوه بلند. مردمانش همه خوب. همه پاک. مهربون. همه پرکار. زرنگ. همشون صبح سحر وقت اذون، همه بیدار می‌شدن تا برن با عجله سر کار خودشون. راستی داشت یادم می‌رفت. اسم این شهر قشنگ شهر قصه بود. توی شهر قصه هم مثل هرجای دیگه هر کسی یه کاری داشت… موشِ اما کار نداشت. طفلکی عاشق شده بود.

آقا موشه: نه دیگه این واسه ما دل نمی‌شه…

خرخراط: حالا از ما که گذشت، بعد از این  اگه شبی، نصفه شبی به کسونی مثل ما قلندر و مست و خراب تو کوچه برخوردی اون چشارو هم بزار یا  اقلاً دیگه این ریختی بهش  نیگا نکن، آخه اگه هر نگاه بخواد اینجوری آتیش بزنه تا حالا تموم دنیا می بایست سوخته باشه.

راوی: روزی از روزا جمعی از دلنوازان این شهر قشنگ عزم سفر کردن به دیار فرنگ.

همه ساده‌دل وعاشق. باصفا و بی‌ریا، دلاشون پر از عشق به وطن به شعر، به هنربه موسیقی .

رخت و لباس سفر جمع کردن، سازاشون رو کوک کردن تا برن به شهرآباد پاریس ، برای ضبط یک آهنگ قشنگ .

آوازهخوان:‌ ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است

راوی: دلشدگان هرکدوم توی اتاقای قشنگ، زیر نور اُرُسی، روی فرشای نفیس، هرکدوم نشون پردیس خدا، پرده‌های رنگ وارنگ، دیوارای کاهگلی، طاقچه‌ها و ترمه‌ها و لاله‌ها… با زن و بچه و دایه‌هاشون خدافظی کردن و الوداع.

تلخک (یک خواننده‌ی جوون زیر‌زمینی با شلوار جین پاره و لحن تمسخرآمیز):  بای بای گلابیا !

رهبر نوازندگان: قافله‌سالار این کاروان منم. اگر لازم شد چراغ راهشون باشم، حاضرم شمع آجینم کنند.

تلخک: همه‌چی با ما می‌سوزه یره …

نوازنده‌ی سنتور: ‌من فقط برای ثبت اونچه داریم نمی‌رم، باید چنته‌ام رو پر کنم از اونچه اونا دارن.

زن نوازنده: این بهترین سوغات سفره. این سفر تا قیامت هم طول بکشه بی‌ توشه برنگرد.

نوازنده سنتور: هنوز هم اگر یک کلمه بگی بمون، موندگارم.

زن نوازنده: بمون؛ پابند به عهدمون.

تلخک: کفش پابند، پا بندِ بندبندِ کفش شماست… این صندل رسوایی…

آقا به مویی بندی ـ خانم به چی پابندی؟

زن تنبک نواز گروه: فرنگ همونجاست که عکسش تو شهر فرنگه؟ خونه‌هاش همه قصر، حیاطاش همه باغ و گنبد و مسجداش بلور بارفَتن؟ زن فرنگیا رو تو شهر فرنگ دیدم. به خودشون عطر و عبیر می‌زنن. پیرهنشون از تور و حریر و تافته‌ست. صورتشون عین عروسکه. نرن تو جلدت یه‌بار؟ …

….

 

پرده‌ی دوم:

صحنه :‌ پرده‌ای نقاشی شده پس‌زمینه‌ی صحنه است و گاهی کالسکه‌ای یا مردانی با کلاه های سیلندری و زنانی با دامن های پف‌دار و موهایی که به زور زیر کلاه رفته و چتری در دست از جلو پرده می‌گذرند.

راوی: القصه، دسته‌ی دلنوازانِ دلشده‌ی ساده‌دل با جیب خالی به امید قول مرد فرنگی عازم فرنگ شدند. کوه به کوه. دجله به دجله. یم به یم. ولایت اندر ولایت. بلاد اندر بلاد، تا آبادی پاریس. تا گوهر ناب هنر ایرانی رو که از چشمه‌های زلال عشق این آب و خاک جُسته بودند روی صفحه‌های موسیقی ضبط کنند تا برای نسل های بعد جاودان بماند.

تلخک: حرف مفت آفت ذهن چلمن ست. فاق کوتاه آفت لگن است. آفت جنگ نو گلنگدن ست.

راوی: طبق معمول مرد فرنگی که قرار بود اسپانسر بشه زیر قولش زد و به وعده‌ اش عمل نکرد.

دکتر علی شریعتی: اصولاً بینش غربی از زمان یونان تاکنون هدفش برخورداری هرچه بیشتر انسان در زندگی مادی‌ست.

رهبر نوازندگان: کاری که به دست اجنبی نشد به دست خودی خواهد شد. ما می‌توانیم .

جلال آل احمد: ما تا وقتی ماشین را نساخته‌ایم، غرب زده‌ایم. پس غرب‌زدگی مشخصه‌ی دورانی از تاریخ ماست که هنوز به ماشین دست نیافته‌ایم و رمز و سازمان آن و ساختمان آن را نمی‌دانیم.

تلخک: وقتی ۲۰۶ هست دل توی صحرا می‌پره …

سبد خرید ۰ محصول