هنر مفهومی/جان بالدساری داستان مداد John Baldessari Pencil Story / فصلنامه 61

گونه‌گونی‌های هنر مفهومی / پیتر آزبرن / کتایون یوسفی

 

در برهه‌ای این آگاهی به وجود آمد که امکان «صحبت به زبانی دیگر» در هنر، بدون مخدوش شدن ارتباط، وجود دارد و اتفاقی که این فهم را قابل‌تصور کرد، اولین حاضرآماده‌ مستقل مارسل دوشان بود. بعد از آن، هنر توجه خود را از فرم زبان برگرفت و بر آنچه گفته می‌شد، تمرکز کرد؛ به این معنا که طبیعت هنر از مسئله‌ی ریخت‌شناسی به مسئله‌ی کارکرد تغییر کرد. این انتقال از «نمود ظاهری» به «انگاره‌‌ی مفهومی» آغاز هنر «مدرن» بود و آغاز هنر «مفهومی».

تعاریف، فلسفه‌های بدی می‌سازند؛ اما لااقل در دوره‌ای، هنر خوبی از دل آن‌ها بیرون آمد. هر تلاشی در جهت تعریفِ هنر مفهومی، بی‌درنگ با این مشکل رو به روست که در هنر مفهومی، خودِ تعریف، یکی از موضوعات اصلی در معرض خطر است. می‌توان هنر مفهومی را هنری دربارهی عمل فرهنگی تعریف کردن دانست ـ به طور نمونه‌وار، و نه به هیچ‌وجه منحصراً، تعریف «هنر». هنر مفهومی، پیش از هر چیز، هنر پرسیدن است؛ حال هر چیز دیگر می‌خواهد باشد، باشد؛ و این هنر زنجیره‌ای از پرسش‌ها را درباره‌ی خود به‌جا گذاشته است.

چه دلیل موجهی برای نسبت دادن واژه «مفهومی» به نوع به‌خصوصی از هنر داریم؟ چه نوع طبقه‌بندی در کار است؟ آیا هنر مفهومی، مانند نقاشی و مجسمه‌سازی، رسانه‌ای به خصوص را اساس خود قرار داده: هنری ساخته از مفاهیم، و در نتیجه، ساخته از زبان ـ آن‌طور که هنری فلینت، هنرمند، در مقاله خود به نام «هنر مفهوم» (۱۹۶۱) طرح کرد؟ یا شاید اصلاً ایده هنر مفهومی متعلق به حوزه پژوهشی دیگری است؟ آیا بهترین راه برای فهم‌اش، مواجهه با آن از دیدگاه محدودتر تاریخی، در مقام یک نهضت به خصوص است: مثلاً «مادیت‌زدایی» از شیء هنری بین سال‌های ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۲ در قاره آمریکا، اروپا، انگلستان، استرالیا و آسیا ـ آن‌طور که لوسی لیپارد در سال ۱۹۷۳ ثبت کرد؟ در این صورت کارهای اخیرتر و نقاط دیگر دنیا چه می‌شوند ـ روسیه شوروی، اروپای شرقی و چین که، برای مثال در نمایشگاه سال ۱۹۹۹، «کانسپچوالیسمِ جهانی» گنجانده شدند؟ یا شاید باید این کارها را نئوکانسپچوال یا نومفهومی دانست؟

سبد خرید ۰ محصول