بخشی از متن:
مراد فرهادپور مترجم کتابهای ارزشمند و انتخاب شدهای چون تجربهی مدرنیته اثر مارشال برمن درباره بکت نوشته آلوارز و مقالات فلسفی و ادبی متعدد در فصلنامهی ارغنون، ماهنامهی کارنامه و غیره است. او همچنین مؤلف مجموعه مقالاتی است که در کتاب عقل افسرده گردآوری شده و به مباحثی چون تعارض فرد و جامعه، تربیت و پرورش فردی، مقام تجربه در زندگی، و اهمیت درونی کردن آن در آفرینش هنری پرداخته است. از آنجا که این تأملات همراه با نگرش انتقادی آقای مراد فرهادپور دقیقاً در راستای مباحث اخیر مجلهی حرفه: هنرمند قرار دارد ایشان را به گفتگو در اینباره دعوت کردیم در این گفتگو خانم ثمیلا امیرابراهیمی و آقایان فرشید آذرنگ و ایمان افسریان حضور داشتند.
حرفه نقاش :آقای مراد فرهادپور با تشکر از اینکه دعوت ما را پذیرفتید. شاید بهتر باشد بحث را از این جمله معروف ساموئل بکت شروع کنیم که در کتابی که شما از الوارز ترجمه کردید میدرخشید
چیزی برای گفتن باقی نمانده و با اینهمه اجبار به بیان کردن وجود دارد
آیا این جملهی بکت را میتوان با نظریه پایان هنر مرتبط تلقی کرد واقعیت این است که بعد از ظهور هر هنرمند بزرگ همه میگویند دیگر حرفی برای گفتن باقی نمانده و در را پشت سر او میبندند اما باز هم میبینیم این در باز میشود آثار جدید تولید میشوند. دوست داریم نظر شخص شما را در این باره بدانیم. آیا بعد از خاموشی غولهای عصر مدرن، نویسندگان و هنرمندانی چون بکت بیکن بونوئل و دیگران کار هنر را تمام شده میبینید یا اینکه آفرینش هنری را امری پایدار و وابسته به حیات انسان میدانید
مراد فرهادپور: در مورد بکت باید بگویم جملهی معروف او به وضعیتی اشاره میکند که همه چیز در یک نفر متمرکز میشود. یعنی در یک فرد هر سه مسئله شکل میگیرد چیزی برای بیان کردن ندارم میلی به بیان کردن ندارم موضوعی برای بیان کردن ندارم و با این همه اجبار به بیان کردن دارم. که البته این مسیر به شکست هم میانجامد بکت میگوید شکست تنها چیزیست که هنرمند میتواند تجربه کند سختی و فشردگی این نگرش، مسئله را تیزتر میکند.
بسیاری از آنهایی که امروز میگویند هنر تمام شده غالباً به شیوه پست مدرنیستی پارهای از گذشته را میگیرند دوباره دستکاریاش میکنند کلی هم سود میبرند. باید دید آنها خود این شکست را جدی گرفتهاند یا نه خیلی از آنها راهشان را کج کردهاند و رفتهاند سراغ یک سبک و شیوه جدید نقاشی مثلاً از میوههای توی بشقاب رفتهاند به سمت ریاضیات خفیف از سزان رسیدهاند به موندریان دائماً عناصرشان را کم کردهاند، کم کردهاند تا رسیدهاند به یک مربع و دوتا خط. در حالی که منظور بکت این است که همان چیزِ به شدت خلاصه شده باید سرشار از فشردگی و شدت intensity باشد.
.