بخشی از متن:
ایدهی این نظرسنجی چگونه به ذهنتان رسید؟
الکساندر ملامید: این نظرسنجی ادامهی منطقی پروژهي کاري ما طی چند سال گذشته بود؛ این پروژه برقراری ارتباط با مردم ایالات متحده و به نوعی نفوذ در مغز آنها و درک آرزوهای آنها بود … ما می خواستیم به بخشی واقعی از این جامعه تبدیل شویم، جامعه ای که تا حدی بخشی از آن هستیم و تا حدی نیستیم.
ویتالی کمار: اما من اعتقاد دارم سرچشمهی این ایده متعلق به سالها قبل است. به یاد دارم هنگامی که در سال ۱۹۷۷ در مسکو بودیم، قصد داشتیم نقاشیهایی برای بخشهای مختلف جامعه خلق کنیم. البته آن زمان، مسئلهی نظر سنجی در میان نبود و مهاجرت هم مانع تکمیل طرحمان شد، ولی ما قصد داشتیم نشان دهیم که جامعهی اتحاد جماهیر شوروی، په رغم پروپاگاندای دولتی، تناقضات فراوانی درون خود داشت؛ قصد داشتیم نشان دهیم که محافل و حتی طبقات متفاوتی در این جامعه وجود دارند؛ نشان دهیم که به رغم انقلاب، همهی مردم از منظر اجتماعی، کاملا برابر نبودند. اینجا در آمریکا، پیش از آن که نتایج نظرسنجی مشخص شود، فکر میکردیم نقاشی محبوب مردم تحت تأثیر عواملی چون نژاد و سطح درآمد با یکدیگر متفاوت خواهد بود. اما با انتشار نتایج نظرسنجی، به کشف شگفتانگیزی نائل شدیم: در جامعه ای که به آزادی بیان و آزادی فردی شهرت دارد، نظرسنجی ما یک دستی و اینهماني اکثریت مردم را آشکار کرد. پس از نابودی توهم اتوپیای کمونیستی، ناگهان با واقعیت مجازي دمکراسی برخورد کردیم.
پس از آن بود که نظرسنجی در روسیه و نیز نقاط مختلف دیگری که این در آنها انجام شد، به نتایجی هم راستا با الگوی آمریکایی رسید -یک چشم انداز ایده آل – بنابراین انگار شما با بحران در شرف تکوین سرمایهداری نیز برخورد کرده اید، جایی که دیگر هیچ سرزمین فتح نشدهای وجود ندارد.
کمار: اما علاوه بر اینها، نظرسنجی ما یک دلیل دیگر هم داشت و آن جست و جوی همکاران جدید بود. همهی ما با یکدیگر همکاری و تشریک مساعی می کنیم. به همین خاطر است که جامعه وجود دارد. حتی هنرمند نیز که خود را چون خدا، خالقی تنها، تصور می کند، با همکاری اساتیدش، گذشتگانش، استادکارانی که بوم ها و رنگ هایش را ساخته اند و … کار می کند؛ همان طور که خدا نیز جهان را با همکاری فرشتگان آفرید. تصور قدیمی و رمانتیک از هنرمند نوعی تقلید مضحک از یکتاپرستی و وحدانیت است. ون گوگ چنان رنجی می کشید که انگار به صلیب کشیده شده بود؛ اما تنها عددی کمی – شاید حدود دوازده نفر او را باور کردند. اما پس از آن که ون گوگ مرد، به جاودانگی دست یافت. به گمان من تصادفی نیست که ون گوگ در دوران جوانی اش مبلغ مذهبی بوده است. و اکنون به گمان من، تألیف مشترک (coauthorship) آگاهانه، تنها مسير اساسا جدیدی است که پس از کشف آبستره، در جهان هنر باز شده است. برداشت ما از این نظرسنجی ها، نوعی همکاری با مردمان مختلف جهان است. این نوعی همکاری با یک دیکتاتوری اکثریت تازه است. وقتی که روی طرح پیشنهادیمان برای طراحی جديد مقبره لنین کار می کردیم، با دیکتاتور دیگری، یعنی استالین، همکاری می کردیم که بر معماری اصلی بنا نظارت داشت. به تازگی نیز با یک فيل (رنه) همکاری کردیم، که از قضا یک نقاش آبستره از آب در آمد و پیش از آن هم با یک سگ رئالیست همکاری کرده بودیم. اگر مدرنیسم از سنتهای نخستین تمدنهای بشری بهره میبرد، چرا یک گام پیش تر نرویم و به اکتشاف در گذشتهی ما قبل انسانی و (به گفتهى داروین) حیوانیمان نپردازیم. ما می توانیم وارد تالیف مشترک با فرهنگ فیل ها، باکتری ها، گیاهان، گسترهی گرانشی سیارات و ستارگان و … شویم. …