داوود بی آمیشی-۱۹۹۳ dawoud bey

پنجره‌ی عقبی: چیزی تازه بگو! حرفی تازه بزن! / یوریک کریم‌مسیحی

 

معرفی مقاله:

تقریباً همه‌­ی فیلم‌­هایی که جان فورد یا باد باتیکر یا عدّه‌­ای دیگر ساخته‌­اند راجع به مردان است. اما کسی از آن‌ها نپرسیده که چرا همیشه راجع به مردان فیلم می‌­سازند، چون که پرداختن به مردان از سوی مردان بدیهی انگاشته شده. اما همیشه، چه به صدایی بلند یا با صدایی نهان­‌دردل از اینگمار برگمان پرسیده‌­اند (دستِ­ کم در این آب­‌و­خاک این سؤال مطرح است.) که چرا همیشه راجع­‌به زنان فیلم می‌­سازد. و این پرسش از بهرام بیضایی هم پرسیده­ می‌­شود، همیشه، و با صدایی بلند و رسا. حال، آیا باید همصدا با پُرسندگان گروهِ اول از داوود یا دیوید بپرسیم که چرا همیشه از سیاهان عکس می‌­گیرد؟ در این یادداشت کوتاه یوریک کریم‌مسیحی به سراغ یکی از عکس‌های مشهور داوود بی رفته است. دیوید ادوارد اسمایکل ـ که این آخری نامِ خانوادگی مادرش است ـ با نام مستعار داوود بِی تقریباً همیشه از سیاهان عکس گرفته است. او امیدوار است با شناساندن ویژگی‌های عکاسی بِی بتواند تحلیلی درست از عکس‌های او ارائه دهد.

.

بخشی از مقاله:

عده­‌ای از هنرمندان ناگزیرند از «فرزندِ زمانِ خویشتن» بودن. این «زمانِ خویشتن» و این ناگزیری می‌­تواند به حالات و وضعیت­‌های گوناگونی تغییر کند و تعمیم یابد. برای سیاه‌پوستان پرداختن به سیاه‌پوستان همان‌­قدر بدیهی شمرده می‌­شود که برای جان فورد و باد باتیکر پرداختن به مردان. اما، نیک اگر بنگریم، برای سیاه‌پوستان، به خاطر تاریخی که پَسِ سَر نهاده‌­اند، تاریخی سراسر رنج و ستم، پرداختن به سیاهان نوعی اجبارِ خودخواسته و نوعِ اعلای تعهد به حساب می­‌آید. در عکاسی گوردون پارکس، در سینما اسپایک لی، در داستان جیمز بالدوین و در شعر لنگستون هیوز از این نظر بسیار شاخص‌­اند. اما، ویژگی برجسته و نظرگیر و اصلاً مبنای شکل‌­گیری آثار داوود ب­ی ـ که همان چندپاره‌­کاری و از جزء به کل رفتن باشد ـ چشم و حافظه‌­ی بیننده را، خواسته یا ناخواسته، به سمتی می‌­برد که هرچند به‌­نظر طبیعی و منطقی می‌­آید، اما ماهیتاً نادرست است: به طرفِ آثار دیوید هاکنی.

بی در چندپاره‌کاری‌­اش ماهیتاً به نظریه‌­ی ایزنشتاین در سینما نزدیک است. ایزنشتاین معتقد بود که در تدوینِ فیلم باید از ترکیبِ دو نمای A و B نمای C به دست بیاید. (نمایی از دهان + نمایی از بلبل = آواز [تز + آنتی­تز = سنتز]) در برابرِ نظریه‌­ی پودوفکین که اعتقاد داشت از ترکیب نماهای A و B باید نمای AB به دست بیاید. از این­ رو در عکسِ حاضر در اصل داریم پنج عکس می­‌بینیم. اگر هریک از چهار فریم را، که با پولاروید گرفته شده، به­‌طور مستقل و مجزا نگاه کنیم، درخواهیم یافت که هر یک از آن‌­ها عکسی است کامل، مستقل و قابل فهم. اما در ترکیب این چهار فریم، به فریمِ پنجم می‌­رسیم که چه آن را عکسی بهتر از هریک از چهار عکسِ دیگر بدانیم چه ندانیم، خواستِ هنرمند به­‌طور عمده همین پنجمین عکس بوده، عکسی تازه! یعنی از ترکیبِ فریم­‌های A وB و Cو D ، رسیدن به فریمِ E.

برای بهتر دیدن و فهمیدن و تأویل عکس، بهتر آن است که به دنیای درونی سیاه‌پوستان، به دنیای جادویی آن‌ها، توجه کرد. دنیایی عمیقاً گره خورده با درد، رنج، مشقّت، ناامنی، اضطراب و اغلب ناامیدی. پژواک این ناامنی و اضطراب را در پاره­‌پاره‌­گی عکس آمیشی می‌­توان دید. این که هر جزیی را که می­‌بینیم، فریم کناری یا پایینی­‌اش آشنایی آن را می‌­زداید و زیبایی یک چهره‌­ی تازه و جوان و پُرتمنّا را نمی‌­توان به قرار زیبایی آشنا و قراردادی بازدید کرد. فاصله­‌های افتاده در اجزای صورت و سایر اعضای بدن نگاهِ آشنا و راحت­ طلبِ ما را بر­هم می­‌زند و گاه دچار تَوَهّم می­‌کند. این که ما لبه‌­ی آستینِ زیر­پیراهنِ بازوی چپِ آمیشی را دو بار می­‌بینیم و گوشه­‌ی لبش را و جزیی از یقه‌­اش را، باعث می‌­شود که خیال کنیم خالکوبی روی هر دو مچ­‌اش هم یکی است که دو تا می­‌بینیم. و یا انگشترِ در انگشتِ وسطِ هر دو دستش هم. این تَوَهّم­‌زایی و این نامطمئنی ریشه در دنیای به حاشیه رانده شده‌­ی سیاهان آمریکا دارد.

سبد خرید ۰ محصول