مظاهر زیبایی مختلفاند؛ و همچنین در ارزش معنوی مراتب مختلف دارند. رویهم رفته پنج «صناعت» شناخته گردیده است: شعر، موسیقی، نقاشی، پیکرتراشی و رقص. اساس زیبایی در همۀ صنایع هنری دو چیز است: یکی «در نسبت تألیفیۀ» موادی که در هر کدام بکار برده میشود، و دیگر در معنی که از هر هنری افاده میگردد. مادۀ شعر الفاظ و لغات، مادۀ موسیقی آهنگها، مادۀ نقاشی رنگها، مادۀ پیکرتراشی چوب یا سنگ، و مادۀ رقص حرکات و اطوار است. اما باید دانسته شود که قدر و ارزش هر اثر هنری، چنانکه گفتیم، در معنی و تناسب مواد ترکیبی آنست و آن مخلوق «الهامات» و «لطف طبع هنرمندان» است.
حکما مبدأ همۀ صنایع هنری را امر واحد گرفتهاند که افادۀ معانی و تفهیم مرام و مقصد باشد گرچه طرق بیان آن مختلف است: زبان، صوت، و اشاره. وقتی انسان خواست با کلمات موزون بیان معنی کند به شعر میپردازد، وقتی خواست با صوت افادۀ مقصود نماید به موسیقی متوسل میگردد، و وقتی خواست با تصویر ترسیم حقایق نماید نقاشی را وسیله قرار میدهد. و باید دانست که رقص رشتهای است از موسیقی، و هیکلتراشی شعبهای است از نقاشی زیرا در پیکرتراشی مثل نقاشی بیان حقیقت در ماده است (یکی سنگ و چوب و دیگری رنگ) ـ و در رقص مثل موسیقی بیان معنی به اشاره که یکی از تألیف حرکات بوجود میآید، و دیگری از ترکیب آهنگها. و نیز توأم کردن حرکات و آهنگها میتوانند مکمل هم قرار گیرند.
در فن زیباشناسی تا به حال هیچ معیار قطعی و تعبیر مطلقی که بتوان معیار و مأخذ تمیز زیبایی و زشتی قرارداد نیافتهاند مگر ذوق و سلیقه که به زبان فرانسویSense de Beauté میگویند. اما باید گفت که ذوق و سلیقه میزان ثابتی ندارد، و اساس آن «عادت» است و عادت «عاریت و اقتباس» از دیگران ـ چنانکه مردم سودان چیزهایی را حسن میپندارند که نزد رومیان زشت و نازیباست. یا اینکه آهنگهایی را مشرقیان در گوش خوش مینمایند که نزد فرنگیان مانند صدای «زنبور» باشند. و برعکس ترانههای مغربیان به گوش مردم مشرق زمین صدای «زوزه» را دارند همانطور که مرد دباغی در بازار عطرفروشان از هوش برفت. خلاصه اینکه میزان ذوقیات «مکتسب است از عادات اقوام و القائات دیگران». …
۰ دیدگاه
هنوز بررسیای ثبت نشده است.