بخشی از متن:
چیزی که دربارهی هنر گفته میشود هنر است. هنر، هنر است و دیگر هیچ.
از یک نقطهنظر تاریخی، پرواضح است، حرکتی که امروزه از آن به عنوان هنر مفهومی یاد میکنیم ریشه در کنکاشهای عدهای هنرمند آمریکایی و یک گروه انگلیسی به نام هنر و زبان در نیمهی دوم دههی ۱۹۶۰ دارد. با درونمایهای که در لایههای زیرین خود میتواند حتی وامدار گونهای رمانتیسم قرن نوزدهمی نیز باشد. اما به شکلی که به یقین در چارچوب پیچیدهی هنر معترض و عصیانگر قرن بیستم میطلبد، مسیر خود را طی کرده است.
پیش از هر چیز، وقتی به ویژگی اعتراض و عصیان اشاره میکنیم و یا پیچیدگی ذهنیات هنرمند یک دوره را با دورهای دیگر هر چند گذرا مقایسه میکنیم در حقیقت با ترکیبی دیرآشنا روبرو هستیم که بارها و بارها در توصیف هنر قرن بیستم، اینجا و آنجا با آن روبرو شدهایم.بنابراین، اینکه عصیانگری و اعتراض یکی از صفات دیگر امروز دیرینهی هنر قرن گذشته است. اینکه پیچیدگی فینفسه درونمایهی تقریباً همیشگی آن بوده است. اینکه آیا هنر معاصر ایران نیز در قرن گذشته دربر دارندهی این صفات بوده است یا نه و اگر نبوده، دست کم درست یا نادرست تا چه حد تحت تأثیر این روند قرار گرفته است. اینکه آیا کانسپچوالیسم فرزند خلف هنر قرن بیستم بوده و در جریان اصلی هنر این قرن قرار میگیرد؟ و یا اینکه کنشهای فردی هنرمندانی است که دور از دغدغههای این جریان و بدون هیچ پیشینهای اتفاق افتاده است؟ اینها همه پرسشهایی هستند که بررسی وضعیت آنچه که امروز در هنر معاصر ایران از آن به عنوان هنر جدید و یا هنر مفهومی یاد میکنیم شاید با یافتن پاسخی برای آنها امکانپذیر باشد. …