بخشی از متن:
فردیناند برگمان: پس از چندین دهه که عکاسی ژاپن عملاً نادیده گرفته شده بود، به نظرتان چرا جهان هنری غرب ناگهان علاقه شدیدی به درک آن پیدا کرده است؟
ماریکو تاکیوچی: فکر نمیکنم که این اتفاق آنقدرها هم ناگهانی رخ داده باشد. بهنظر میرسد که علاقه به عکاسی ژاپن در کشورهای غربی در دههی ۱۹۹۰ میلادی رشد کرده باشد، علیالخصوص با توجه به آثار هنرمندانی نظیر نوبایاشی آراکی، هیروشی سوگیموتو و دایدو موریاما. مسئولان موزهها و نمایشگاهها، مجموعهداران و پژوهشگران بهتدریج به غنای عکاسی ژاپن پی بردهاند و توجه بیشتری را به پیشینه آن مبذول کردهاند ـ و بهنظر میرسد این امر مصادف باشد با علاقهی روزافزون به فرهنگ ژاپن و بهطور کلی خرده فرهنگها. نمایشگاه «تاریخ عکاسی ژاپن» در موزهی هنرهای زیبا، هوستون در سال ۲۰۰۳ میلادی رویداد بسیار مهمی بود. و حالا هم در نمایشگاه پاریس فتو ژاپن بهعنوان مهمان ویژه نمایشگاه حضور دارد.
امادر دههی ۱۹۷۰ میلادی شاهد برپایی دو نمایشگاه عمده دربارهی عکس ژاپن بودیم؛ در سال ۱۹۷۴ «عکاسی جدید ژاپن» در موزهی هنرهای مدرن نیویورک به سرپرستی جان سارکوفسکی و شوجی یاماگیشی و بعد «ژاپن: خود نگاره» در مرکز بینالمللی عکاسی به سال ۱۹۷۹. با آنکه این دو نمایشگاه عملاً تمام عکاسان پیشروی ژاپن درآن زمان را معرفی کرد،اما بر صحنهی عکاسی غرب هیچ اثری نگذاشتند.
من معتقد نیستم که هیچ اثری نگذاشتند. شاید این نمایشگاهها خیلی زود برگزار شده بودند؛ هر دو از زمانهی خودشان جلوتر بودند، به دو دلیل:
وقتی دربارهی موفقیت عکاسی ژاپن در غرب و از دههی ۱۹۹۰ به بعد تأمل میکنیم، باید حواسمان به زمینهی فرهنگی و تاریخی هم باشد. در دههی ۱۹۷۰ کمتر کسی بود که چیزی دربارهی فرهنگ ژاپن بداند. مردم آمادگیاش را نداشتند و تعداد گالریها و موزههایی که بهطور جدی به عکاسی اختصاص داشت، خیلی کم بود، و پژوهش و آموزش عکاسی هنوز در دوران کودکیاش به سر میبرد.
منظورم این است که به یک معنا فرهنگ عکاسی غرب باید بلوغ بیشتری پیدا میکرد تا عکاسی ژاپن را بپذیرد.
آیا فکر میکنید که کاراکتر عکاسی ژاپن و عکاسی غرب با هم تفاوت دارد، بهخصوص با توجه به گرایشهای عمده در آمریکا و اروپا در دو یا سه دههی اخیر؟
من فکر نمیکنم که بهطور کلی عکاسی ژاپن ویژگی تعریف شده یا سبک معینی داشته باشد که آن را از عکاسی غرب متمایز کند. بلکه بر عکس معتقدم عکاسی ژاپن تنوع شگفتانگیزی دارد. بررسی سبک، کمکی به درک عکاسی ژاپن نمیکند. یکی از دلایلش هم این است که در ژاپن برخلاف کشورهای غربی، نه بازار هنری پررونقی در کار است و نه مکاتبی که یک سبک یا گرایش خاص را ترویج دهند. توضیح عکاسی برخلاف سایر قالبهای هنری بر مبنای یک سبک خاص، دشوار است. همچنین عکاسی ژاپن رابطهی تنگاتنگی با رشد شرکتهای تولید کنندهی دوربینهای خانگی نظیر نیکون یا کانن داشته است. این مسئله بهطور کلی به علاقهی شدید به تکنولوژی رسانه [هنر] منجر شده است تا تولید آثار هنری. این شرایط عکاسان ژاپن را ترغیب کرد که قابلیتهای عکاسی را بهشیوههای گوناگونی بسط و گسترش بدهند.
آیا میتوانید به رویکردهای عمدهای برای عکاسی کنونی ژاپن اشاره کنید؟
فکر نمیکنم اشاره کردن به گرایشهای عمده در اینجا چندان مناسب باشد. این کار برای من خیلی ساده است اما ترجیح میدهم بگویم که عکاسان زیادی در ژاپن هستند که کارهایشان بعضی از حدود و مرزهای اجتماعی یا ذهنی را بهشیوههای مختلفی درهم ریخته است. بهعنوان مثال مجموعه عکسهای آساکو ناراهاشی موسوم به نیمهبیدار و نیمهخواب در آب در زمینهی استفاده از عکاسی بهعنوان ابزاری برای تأمل دربارهی جامعه و زندگی بوده و به یک معنا سمبولیک است. آثار او که با شناور شدن در دریا همراه با دوربین گرفته میشود این حس را بهدست میدهد که انگار داریم از خارج به جهان خود نگاه میکنیم، و واقعیت و ثباتی را که در زندگی روزمره آن را قطعی میدانیم، متزلزل میکند.