تابلویی از گرهارد ریشتر، هنرمند معاصر آلمانی./نقاشی و سینما، رابطه‌ی عشق و نفرت / مازیار اسلامی

نقاشی و سینما، رابطه‌ی عشق و نفرت / مازیار اسلامی

بخشی از متن:

تاریخ هنر دیر زمانی است که سینما را در مقام یک هنر نادیده گرفته است. نگاهی به “تازیخ هنر”های کلاسیک شدۀ گامبریج، رید، لوسی اسمیت، هاوزر و دیگران نشان می‌دهد. که سینما در مقام یک هنر عامه‌پسند، جایگاهی در تحول سرگذشت تحول هنرهای والا و عالی ندارد. در داستان پرشکوه و دل‌انگیزی که مورخان هنرهای زیبا از فرازونشیب‌های سبکی، مضمونی و زیباشناختی نقاشی، معماری، مجسمه‌سازی و گاه عکاسی نقل کرده‌اند، سینما حتی در مقام یک سیاهی لشکر نیز نقشی نداشته است. اما تاریخ هنر در مقام یک رشته مطالعاتی دیگر نمی‌تواند مطالعات سینمایی را نادیده بگیرد به نظر می‌رسد کین‌خواهی تاریخ هنر از سینما به پایان رسیده باشد، سینمایی که از بدو ظهورش کوشید آن شکاف و مرز قاطع میان هنر عالی و دانی را مبهم و به نحوی ریشه‌ای واسازی کند، سلوک و منشی که سینما به نحوی موذیانه به هنرهای دیگر هم آموخت. در چنین فضایی است که مورخ هنر، سینما را همچون طاعونی برای میراث گرانقدر و محافظت‌شده‌ی خویش می‌دید، مفیستویِ بولهوسی که تمامی ارزش‌ها و نظام‌های پیش روی خویش را به‌تدریج از راه‌ به در می‌کرد و می‌فریفت. شمار نقاشانی که در اوایل قرن فریفته سینما شدند و از راه به در رفتند چندان کم نیست: از مورنائو آلمانی گرفته تا ژرمن دولاک و من ری فرانسوی. نقاشی می‌دید که چگونه سینما فرزندان نیکش را از راه به در می‌کند. این اغوا و فریب را فردریش ویلهلم مورتائو به‌خوبی در رابطه عشق و نفرت «نوسفراتو» نمایش داده است. به قول پاسکال بونیتزر، خون‌آشام فیلم معادلی است برای سینما که برای حیات خویش چاره‌ای ندارد جز آنکه از خون فرهنگ نخبه‌گرایانه عصر زیبا تغذیه کند.

در خصوص خود مورتائو این فرهنگ، نقاشان رمانتیک آلمانی اواخر قرن نوزدهم بودند، که مورتاتو از دل آن سنت غنی بیرون آمده بود، اما با پیدایش سینما چنان فریفته‌اش شد، که تنها از آن سنت بصری درخشان استفاده می‌کرد تا پایه‌های این هنر تازه را بسازد. مورنائو خیانت بزرگ را مرتکب شده بود و به قول بونیتزر این وسوسه خیانت، مضمون مرکزی ثابت و همیشگی فیلم‌های مورنائو شد.

چنین است که تاریخ هنر، با نادیده‌انگاشتن سینما در سلسله مراتب و نظام ارزشی‌اش، از آن انتقام می‌گیرد، همچون فرزند حرام‌زاده‌ای که نامش باید از شجره‌نامه خانواده هنر حذف شود. بودلر که زمانی عکاسی را در مقام فرزند وصلت نامیمون صنعت‌وهنر، حرامزاده خوانده بود، شاید به خواب هم نمی‌دید که چندین دهه بعدتر، سینما چنين جسورانه و ریشه‌ای نه‌تنها مفهوم هنر، که مفهوم خود تاریخ را نیز متحول می‌کند. به‌همین‌ترتیب است که تاریخ هنری که مفهوم متحول‌شده تاریخ و هنر به میانجی سینما، را نادیده می‌گیرد، تاریخی است مناسب گنجه‌ها و قفسه‌ها، که گویی مصالح‌اش را با خاک‌انداز از اطراف‌واکناف جمع کرده است.

اما دست‌کاری سینما در مفهوم هنر و تاریخ، چیزی بیش از این انگاره ساده ترکیب صنعت و هنر است. سینما تحقق آن رؤیای اسکار وایلد در باب تاریخ است: «توصیف دقیق از چیزی که هرگز رخ نداده است…» و یا به تعبیر بنیامینی‌اش یادآوری چیزها است یا همان رستاخیز گذشته. سینما از طريق تصوير و البته قدرت یکه و منحصربه‌فرد مونتاژ توانست مفهوم خاطره را جایگزین تاریخ کند، به روی صحنه‌آوردن چیزی که فراموش شده، به محاق رفته و گاه البته رخ نداده است.

سبد خرید ۰ محصول