در مقالهی حاضر صالح نجفی به سراغ نامههای مختلف در تاریخ رفته است. از نامههایی که در رمانهایی همچون دونکیشوت نوشته شده یا در داستانی از هرمان ملویل تا نامههایی در واقعیت که به نامههای مرده معروف هستند که ملویل نیز از آنها در داستانش به خوبی استفاده کرده است. نامههای مرده تعبیری است که گاه شاعران همچون پل سلان به کار گرفتند تا با آن بتوانند احساسات خود را بیان کنند.
بخشی از مقاله:
در سال ۱۸۲۵، مرکز خدمات پست و تلگراف ایالات متحد آمریکا ادارهای دایر کرد با نام «دفتر نامههای مرده». نامههای مرده؟ dead letter در زبان انگلیسی معانی جالب توجهی دارد. در اصل این ترکیب به قانونی گفته میشود که از اعتبار افتاده، قانونی که جسمش برجاست، جسمش روی زمین مانده اما دیگر جان ندارد: نص قانون (letter) همچنان هست ولی نشانی از روحش نمانده است و بنابراین dead letters در قاموس حقوق به قانونها، دستورعملها یا رهنمودهایی اطلاق میشود که به لحاظ صوری همچنان «مجرا» یا «جاری» محسوب میشوند اما دیگر اعتبار ندارند و در عمل قابل اجرا نیستند.
از سوی دیگر، dead letter (که گویا اولین بار در نیمهی قرن هفدهم تداول یافت) به نامههای بیصاحب یا بینشانی گفته میشود، نامههایی که نه میتوان به مخاطبانشان تحویل داد و نه میتوان به فرستندگانشان بازپس فرستاد، نامههایی که یا به علت عدم تبعیت از مقررات پست و تلگراف یا به سبب ناقص بودن نشانی فرستنده و گیرنده یا به جهت نقل مکان هردو طرف نامه پیش از تحویل نامه نه به مقصد میرسند و نه به مبدأ برمیگردند، نامههایی پا در هوا، معلق میان رفتن و برگشتن، «نامههایی مرده»… آیا این اسمی بیمسماست؟وجه تسمیه و علت انتخاب این واژه چندان روشن نیست. کسی درست نمیداند در درون دفاتر نامههای بیصاحب دقیقاً چه میگذرد. این قدر هست که نامههای مرده در قسمی وضع اضطراری ـ وضعیتی فوق العاده ـ به سر میبرند: از معدود مواردی که کارکنان پست و تلگراف اجازه دارند قانون رازپوشی یا اختفای مکاتبات و مراسلات را زیر پا بگذارند: نامههای مرده ـ مردگانی زنده که دیگر صاحبی ندارندـ حیاتی برهنه دارند، دیگر پوششی، پاکتی یا بستهای نیست که تنشان را بپوشاند… بنا به گزارشها، در سال ۲۰۰۶ بالغ بر ۹۰ میلیون قلم اشیای پستی سر از دفتر نامههای مرده درآوردند: در مواردی که امکان تعیین هویت صاحبان واقعی بستهها موجود نباشد، نامهها معدوم میشوند تا به حریم خصوصی مشتریان لطمهای وارد نیاید و اقلام و اشیای دارای ارزش مرجوع میشوند.
در سال ۱۹۵۸، پل سلان در سخنرانیاش به مناسبت دریافت جایزهی ادبی شهر برمن از تشبیهی برای توصیف شعر بهره جست که اکنون کلاسیک شده است. به زعم سلان، شعر از آن حیث که جلوهای از زبان است و بدین اعتبار اساساً نوعی از گفتوگو به شمار میآید، بسان نامهای درون یک بطری است که با این اعتقادـ اعتقادی که همیشه با امیدی نیرومند همراه نیست ـ به دست امواج دریا سپرده شده است که شاید روزی جایی به ساحلی برسد، و ای بسا به ساحلِ دیارِ دل: «در این معنا شعرها نیز هماره در راهاند: راه به سوی چیزی، مقصدی، میپویند». باید در خیال خود به ساحلی رفت و در آنجا در میان تکهپارهها و آت و آشغال ـ در میان جلبکها و خزههای دریایی و چوبهای پوسیده و قوطیهای شکسته و ماهیهای مرده ـ در انتظار «مواجههای» دور از انتظار با بطریای حاوی پیامی از گذشته بایستید: آن را به خانه میآورید و درونش پیامی مییابید. این نامهی غریب که دیری است انگار به دنبال کسی میگشته، کسی که بایستی نامه به دست او برسد، و اکنون معلوم میشود که آن کس شمایید.
دو سال بعد، پل سلان در سخنرانی دیگری به مناسبت دریافت جایزه بوشنر گفت: «شعر تنهاست. تنهاست و هماره در راه. نویسندهاش با آن میماند.» به باور او، شعر حول محور «منی که مینامد و سخن میگوید»، «تویی» را گرد میآورد و بدینسان، شعر از همان آغاز مکانی است برای مواجهه، یا بهتر، شعر در ساحت «راز مواجهه» رخ میدهد.