تجربه‌ی ترافیک/ ایمان افسریان/ تهران

ناتوانی در بازنمایی تجربه‌ی ترافیک / ایمان افسریان

 

بیایید با هم تصور کنیم وارد یکی از نمایشگاه‌های بزرگ گروهی چون بی‌ینال‌ نقاشی‌ در نگارخانه “خیال” شده‌ایم. بالاترازچهارراه ولیعصرنرسیده به بازارکامپیوترامام رضا! ساختمان عجیبی ست. سر در ورودی ساختمان، آرکی مانند ایوان مساجد دارد و نمای خود ساختمان با شیشه سکوریت آبی پوشیده شده. داخل که می‌شوید به یک سه راه می‌رسید. می‌توانید بالا بروید یا پایین یا دست چپ. به دیوارها نقاشی‌هایی نصب شده‌اند. اگر به فضای تجسمی و روابط گروه‌های مختلف در این میدان آشنا باشید می‌توانید تشخیص دهید که هر چقدر نقاش رتبه بالاتری در مناسبات قدرت در این حوزه داشته باشد، اثرش در جای مناسب‌تری نصب شده است. همان اوایل یک تابلوی بزرگ می‌بینید به سبک آبستره که نقش و نگار‌هایی تزئینی با چاپ باتیک در میان رنگ‌های پاشیده شده، جلوه‌ای ایرانی به آن داده است.

رگ و ریشه این سبک بر می‌گردد به حدود ۶۰ سال پیش؛ یعنی آبستره اکسپرسیونیسم آمریکایی دهه ۵۰ میلادی. در دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی عده‌ای از نقاشان ایرانی، التقاطی از آن را با نقوش و خطوط ایرانی ایجاد کردند و نام آن را “مکتب سقاخانه” گذاشتند. تابلوی بعدی که در جای مناسب‌تری قرار داده شده، یک نقاشی است با رنگ‌های آبی جوهری (نشانه‌ای از معنویت) با مضمون یک شهید که بال‌هایی در پشت و چفیه‌ای بر گردن و یا حسینی بر پیشانی و اناری در دست دارد و در هیئت یک عارف اهل حق در حال سماع است. اما از مضمون که بگذریم، سبک کلی کار به کوبیسم شباهت دارد.

یعنی در جای جای تصویر، نقاش خطوط را در سطوح مختلف امتداد داده و فضاها را در هم خرد کرده. کوبیسم حدوداً ۴۰ سال قبل از آبستره اکسپرسیونیسم ابداع شد. یعنی حدود ۱۰۰ سال پیش و در حدود ۶۰ سال پیش توسط جلیل ضیاء‌پور به ایران آورده شد تا باز با ترکیبی از نقوش و لباس‌های عشایر ایرانیزه شود. تابلوی بعدی یک پرتره است در ابعاد ۲ متر در ۲ متر. حدود ۴۰ سال پیش چاک کلوس آمریکایی پرتره‌هایی با همین سبک و سیاق در مکتب هایپر‌رئالیسم نیویورک کار کرد. تابلوی بعدی تصویری است مرکب از بخشی از نقاشی ورمر (نقاش قرن ۱۷ هلند) و یک نقاشی قاجاری که در یک ترکیب هندسی با خطوط و سطوح و نقطه چین عناصر مختلف را به هم چسبانده است.

به وضوح مشخص است که این نقاش می‌خواهد با پست مدرنیسم هم گام باشد. جریانی که حدوداً در ۲۰ ، ۳۰ سال اخیر در اروپا و امریکا شایع است. در مسیرتان به یک چهار راه دیگر می‌رسید. نمی‌دانید که باید بالا بروید یا پایین. دست چپ یا راست. ساختمان چهار طبقه است و هر طبقه چندین سالن تودرتو دارد. که با سنگ گرانیت و تیرآهن‌های زمخت نارنجی دکور شده است. واقعاً نمی‌توان نام سبک خاصی بر آن نهاد. بیشتر شبیه پارکینگ طبقاتی است تا نمایشگاه نقاشی (گویا از ابتدا هم به همین منظور طراحی شده) ناگهان به یک در کوچک در پشت ساختمان می‌رسید که شما را به داخل حیاط یک ساختمان قدیمی (شاید احمدشاهی) می‌برد؛ با حوضخانه و آینه‌کاری و لوسترهای کریستال. در حیاط مجسمه های فلزی باران خورده و زنگ زده مدرنی چیده‌اند.

اگر به این فضا آشنا نباشید باید از یکی از مردانی که کت و شلوار سرمه‌ای دارد و در همان نزدیکی‌ها روی یک صندلی بی حوصله لم داده بپرسید تا متوجه شوید راه را گم کرده‌اید؛ این ساختمان متصل به سالن اصلی است اما اگر می‌خواهید ادامه بی‌ینال را ببینید باید به همان پارکینگ غول آسای چند طبقه‌ای برگردید. دو ساعت بعد کاملاً خسته و گیج به طبقه بالا می‌رسید. تابلوهای کوچک و بزرگ در چند ردیف و با فاصله‌های کم روی دیوارها نصب شده‌اند، حتی جلوی در سرویس بهداشتی، و هرچه بالاتر می‌روید فشرده‌تر. تقریباً ۱۰۰ تابلو دیده‌اید که هیچ کدامشان به خاطرتان نمانده است. از نگهبانی که لب پله‌ها پا به پا می‌شود می‌پرسید:« نمایشگاه تا طبقات بالاتر هم ادامه دارد؟» او می‌گوید :« نه. آنجا ساختمان اداری است.» (ساختمان اداره‌ای که برای برگزاری نظیر این بی‌ینال در دو سال بعد برقرار است) نفسی می‌کشید و خوشحال می‌شوید که لازم نیست باز بالا بروید. مسیر را بر می‌گردید و از ساختمان خارج می‌شوید. شما وارد خیابان ولیعصر شده اید. مابین چهارراه ولیعصر و طالقانی.

پیشنهاد مطالعه: مقاله‌ی «هنر معاصر ایران؛ چرا ما نمی‌توانیم هنر معاصر داشته باشیم؟» به قلم ایمان افسریان

برچسب‌ها:
سبد خرید ۰ محصول