پژوهشی كه جان بَرِل در سال ۱۹۸۰ با عنوان «سویهی پنهان منظره: روستاییان فقیر در نقاشی انگلستان ۱۸۴۰-۱۷۳۰» انجام داد، شامل بحثی در مورد نمایشگاهی در انگلستان است كه منجر به مناقشات بسیار شد. برل مینویسد كه در جریان نماشگاهی كه به مناسبت دویستسالگی نقاشیهای منظرهی كانستبل برگزار شد، روزنامهنگاران و مورخین هنر «ظاهراً از مسیر مألوف خویش خارج شدند» تا جایگاه فیگورهای انسانی را در منظرههای ابتدای قرن نوزده این نقاش، در آثار مشهوری مانند قایقسازی در نزدیكی آسیاب فلَتفورد، «مورد توجه و بحث قرار دهند». برل البته تحلیلهای جزءنگرانهی بسیاری در مورد آثار كانستبل، و آثار دیگری از تامس گینزبارو، جرج مورلند، جرج استابز، و ریچارد ویلسون ارائه میدهد، اما نكتهی اصلی به اعتقاد جاناتان هریس این است كه مفسران مختلف معانی متفاوت و حتی متضادی را در تصاویر كانستبل از فیگورهای انسانی مشاهده میكنند. در واقع به نظر میرسد كه امر «بصریـ ایدئولوژیک» از نظر معناشناختی ماهیتی چندظرفیتی دارد. به عنوان نمونه، برل اشاره میكند كه آنیتا بروكنر، مورخ هنر، فكر میكند كه تمامی شخصیتهای نقاشیهای كانستبل «جلوهای مانند سِرفها [رعیتها] دارند… فقط كار میكنند، و بدون شك اگر لحظهای بخواهند دست از كار بكشند اربابانشان آنها را تنبیه خواهند كرد.» اما منتقد هنری، ویلیام فیوِر، دقیقاً نقطهی مقابل آن را درست میداند: «در اینجا هیچ كسی آنچنان فعالیتی انجام نمیدهد كه بتوان آن را كار نامید». اما مارینا وایزی دیدگاه سومی دارد، و فكر میكند كه «آدمها كار میكنند، و كارْ آنها را در توازن با طبیعت قرار میدهد». اما چگونه ممكن است كه دو مننتقد هنری و یك تاریخنگار چنین چیزهای متفاوتی را در نقاشیهای كانستبل «ببینند» ــ یعنی بفهمند؟ برل میپرسد كه این «دیدن» را چگونه میتوان با ارزشها و علائق بینندگان مرتبط دانست ــ هم این بینندگان خاص، و هم تمامی كسانی كه به آثار هنری نگاه میكنند، و البته خود كسانی كه آثار را تولید میكنند؟
بخشی از مقاله:
به این ترتیب همان طور كه كلارك میگوید، هنر ــ و البته تاریخ هنر ــ همان اندازه كه در مورد دیدن است در مورد ندیدن یا نابینایی هم است: در مورد اینكه از نقطهنظری خاص چه چیزی را میتوان نشان داد و چه چیزی از تصویر ما بیرون میماند. برل دلائل این دیدنها و ندیدنها را بررسی میكند، و آنها را علاوه بر فاكتورهای هنری و زیباییشناختی با مسائل اقتصادی، سیاسی، و ایدئولوژیك نیز مرتبط میبیند. نقطهی عزیمت او برای تاریخ اجتماعی هنر، تاریخ اجتماعی انگلستان و قرن هجدهم است، و رابطهی میان واقعیتِ تحولات رخ داده در زیرساخت اقتصادی و اجتماعی با شیوههایی كه این تحولات به واسطهی آنها امكان مییابند تا در عرصهی هنر و در گفتمان سیاسی بازنمایی شوند. بحث او، كه از نگاه ای. پی. تامپسون در كتاب ساختن طبقهی كارگر در انگلستان (۱۹۶۳) تبعیت میكند، آن است كه قرن هجدهم شاهد آغاز فرآیند طولانیای است كه اقتصاد زراعی «پدرسالار» و به بیان تامپسون «اخلاقی» انگلستان را به اقتصادی سرمایهدارانه استحاله میبخشد، چیزی كه «اعضای فقیرتر جامعهی روستایی را به [یك طبقهی] پرولتاریای بدون زمین بدل میكند، چنانكه هدف آن نیز تا حدود زیادی چنین بود».
كار آنها در نسبت با سنتهای قدیمیترِ اشعار پاستوارال در انگلستان و نقاشی منظرهی رومی ــ در نسبت با چكامههای آركادیایی [كه تصویری بهشتی از طبیعت بكر و زندگی سادهی متناظر با آن ارائه میدادند] ــ قرار میگیرد. در قرن هجدهم سنت دیگری ظهور یافت كه مشخصاً در پی به تصویر كشیدن سرزمین و شیوهی زندگیای انگلیسی بود. این سنت با مشكلِ چگونگی نشان دادن تهیدستان به عنوان یك طبقهی اجتماعی و جایگاهها(ی گوناگون) آنها در حیات روستایی انگلستان معاصر خود مواجه شد. دعوی برل آن است كه:
[در این دوران] هنرِ متمركز بر زندگی روستایی عمدتاً تصویر اجتماعی باثبات، وحدتیافته، و برابریخواه را پیش روی ما میگذارد … [اما] … امكان آن وجود دارد كه به ورای سطح نقاشیها بنگریم و در آنجا نشانههای همان كشمكشهایی را كشف كنیم كه این هنر در پی انكار آن است.