مجید اخگر نویسنده کتاب «فانی و باقی» در باب نگارگری ایرانی در این متن به توصیفی درباره این کتاب میپردازد. نقاشی سنتی ایران یا مینیاتور، عمدتاً به دو شکل درک و نظریهپردازی شده است. از یک سو، از طریق مطالعات تاریخیای که دورهبندیها، مکاتب، چهرههای شاخص، و ویژگیهای زیباییشناختی این فرم هنری را به شکلی عینینگرانه بررسی میکنند. از سوی دیگر، از طریق مطالعات تفسیریتری که عمدتاً تحت تأثیر دیدگاههای سنتگرایانه است. آنها سعی داشتهاند ویژگیهای صوری این فرم هنری از قبیل نحوهی رنگپردازی، نظام پرسپکتیوی، و دیگر ویژگیهای آن را بر حسب مقولاتی چون عالم مثال، رمز و رمزاندیشی، و غیره درک و به آن زبان ترجمه کنند. کتاب فانی و باقی مجید اخگر به توضیح نگاه انتقادی این نویسنده در نقاشی ایرانی میپردازد.
کتاب در قالب یک مقدمه، یک مؤخره، و پنج فصل تنظیم شده است. در فصل اول، برخی ملاحظات مقدماتی آمده است. ملاحظاتی که مربوط به دامنهی موضوع و روششناسی کار است. مفاهیمی از قبیل «گفتمان هنر قدسی» و شیوههای رایج درک تاریخ ایران به معنای عام و تاریخ نقاشی ایرانی به معنای خاص معرفی شده است. در فصلهای دوم و سوم، مفهومی از تخیل ارائه میشود. مفهومی که در واقع هستهی نظری کتاب و پیشنهاد اصلی آن برای قرائت انتقادی سدههایی از تاریخ فرهنگی ایران را تشکیل میدهد.
برای دریافت مقاله روی گزینهی خرید کلیک کنید.
بخشی از متن:
به عبارت دیگر، ما از یک سو با تاریخنگاری کاملاً جزءنگری سروکار داریم که کموبیش بدون هر گونه نظریه یا ایدهی راهنما سعی دارد به شیوهای عینی زنجیرهای خطی از موضوع خود ارائه دهد؛ و از سوی دیگر، با پروژهای تفسیری که با دور زدن تاریخ (چه سویههای تاریخی خود نهاد نقاشی ایرانی و چه تاریخ عامی که این نوع خاص تصویرپردازی در دل آن جا میگیرد) و جنبههای انضمامی موضوع، مستقیماً این فرم هنری را در دل چیزی جای میدهد که آن را نوعی جهانِ فرهنگی ناب، یا چنانکه میگویند، «هنر قدسی» قلمداد میکند. اما ویژگی مشترک هردوی این دیدگاهها، فارغ از تفاوتهای آشکار و تداخلهای گاه و بیگاهشان، آن است که هر دوی آنها امکان شکلگیری هر گونه مفهوم انتقادی از «سنت» به عنوان چیزی که میتواند محل مداخلهی نقادانه در گذشتهی تاریخی و کنشی معطوف به آینده قرار گیرد را مسدود کرده و از میان برمیدارند، زیرا به این ترتیب ما با چیزی دور و «سرد» و بدون هر گونه منفذ و خلل و فرج سروکار داریم که لاجرم نمیتوانیم جز از طریق نوعی بیتفاوتی یا تکریم بدون محتوا و معنای مشخص، به آن واکنش نشان دهیم ــ احترام به چیز ارزشمندی که ظاهراً گذشتهی «ما» را تشکیل میدهد، بدون آنکه بدانیم در حال حاضر با آن چه میتوانیم بکنیم یا جوهر این هویت مفروض چیست.
کتاب فانی و باقی را به یک تعبیر میتوان در حکم ایجاد نوعی تأخیر در این مسیرهای تحلیلیرایج به شمار آورد. در این کتاب سعی شده است راه دیگری به آزمون نهاده شود که در چارچوب آن جزئیترین واقعیتهای تاریخی در پرتو انگارهها و ایدههای کلان پرتوی تازه به خود میگیرند، و ایدهها و انگارهها و ایماژهای جهان فرهنگی خاصی که نقاشی ایرانی نیز جزیی از آن است بهواسطهی لنگر یافتن در واقعیتهای یک زیستجهان تاریخی خاص، به عنوان واکنش ذهنی جمعی مردمانی خاص به واقعیتهای عینی تاریخی خاص تفسیر میشوند. به این ترتیب، شاید راهی فراهم میشود برای آنکه همخانوادگی نقاشی ایرانی با صورتهای فرهنگی موازیای مانند ادبیات تغزلی و متون حِکمی و عرفانی آن دوران درک شود؛ و همچنین امکان ایجاد نوعی سنت انتقادی برای برقراری گفتوگویی نقادانه و امروزی با تاریخ فرهنگی ایران فراهم گردد.
در این دو فصل، دعوی سنتگرایان مبنی بر اینکه فرآوردههای جهان فرهنگی ایرانیـ اسلامی از دلِ نوعی تخیل خلاق و منحصربهفرد بیرون آمده است به یک معنا پذیرفته میشود؛ اما با ارائهی تعریفی از مفهوم تخیل که قطب «واقعیت» را نیز درونی خود کرده باشد، سعی میشود (عمدتاً از رهگذر نقد دیدگاههای هانری کربن و مفهوم محوری «عالم مثال») قرائتی خلاف خواب از این دعوی ارائه شود که در چارچوب آن عنصر واقعی غیرواقعیترین فرآوردههای فرهنگی و عنصرِ غیرواقعی یا افزون ـ برـ واقعیتِ واقعیترین دادههای تاریخی خود را آشکار میسازند. به بیان سادهتر، در اینجا تخیل و واقعیت در رابطهای دیالکتیکی با یکدیگر در نظر گرفته میشوند.