بخشی از متن:
دسامبر سال پیش، صد سال از تولد مارلنه دیتریش گذشت. چهرهای که هر سینمادوستی میشناسد یا باید بشناسد. او یکی از اولین چهرههایی بود که هنر تصویر متحرک، جاودانهاش کرد. جوزف فون استرنبرگ فیلمساز محبوب او، و دلباخته بزرگ او بود. استرنبرگ با دیتریش فیلمهایی ساخت که قصههایی غریب از دلدادگی ویرانگر بودند. مجموعهی هفتایی این فیلمها، “فرشته آبی”، “مراکش”، “بیآبرو”، “قطار سریعالسیر شانگهای”، “ونوس مو طلایی”، “ملکه سرخ” و “شیطان یک زن است” فصلی تکرار نشدنی از تاریخ سینما را پدید آوردند. اینها آثاری عاشقانه و فرا واقعی بودند. تصویرسازیهای استرنبرگ را در زمان خود تزیینی و توخالی به شمار آوردند. سالها گذشت تا کیفیت مدرن آنها کشف شد. ولی دیتریش فراتر از این همکاری پربار، به بقا ادامه داد و افسانه شد.
زنی که در زندگی عادی میتوانست بسیار معاشرتی و خونگرم باشد، درون تصاویر به شمایلی دست نیافتنی و اثیری تبدیل شد. و این تصاویر همیشه متحرک نبودند. دیتریش خلق شده بود تا جلوی دوربین (فیلمبرداری یا عکاسی) قرار بگیرد و کلمه “فتوژنیک” را معنا کند. در فیلم مستند جذابی به نام “مارلنه” که ماکسیمیلیان شل در ۱۹۸۴ درباره او ساخت، دیتریش بنا بر خواستهی خودش (که نمیخواست چهره کهنسالش را کسی ببیند و به همین دلیل آن سالها را به دور از اماکن عمومی گذرانده بود) خارج از قاب است، ولی صدایش میگوید “از من تا حد مرگ عکس گرفتهاند”.کمتر ستارهای در سینما تا این اندازه پرعکس بوده است. دیتریش با انواع و اقسام حالتها، نورها، نگاهها و مهمتر از همه لباسها روی فیلم عکاسی ثبت شد و این عکسها روایت افسانهی او بودند. دیوید تامسون از نیروی ارادهای سخن گفته که نگذاشته عکس عادی یا ناشیانه از مارلنه دیتریش وجود داشته، یا شیطانی، چیزی آن را سوزانده یا در برابر نگاه او محو و نابود شده است.