در این نوشتار گلی امامی از پرویز دوایی نوشته است. او این گونه آغاز میکند: «سی و شش سال است از ایران رفته و سی و شش سال است که با دوستانش فقط از طریق نامهی کاغذی مکاتبه میکند. این جملهی کلیشهای که «دیگر کسی با کسی از طریق نامهی کاغذی مکاتبه نمیکند، و تنها نامههایی که از طریق پستچی به دستمان میرسد صورتحساب و دعوتنامه است» شامل حال او نمیشود. در غرب زندگی میکند ولی با پست الکترونیکی بیگانه است. سی و شش سال است پایش را به ایران نگذاشته ولی هر خط نامهاش و هر جملهاش حال و هوای فرهنگ، ادبیات و طنز ایرانی را دارد. و این موهبت بزرگی برای دوستان و دوستدارانش بوده و هست. اولین کتابش از لابهلای همین نامه ها درآمد و به باغ تبدیل شد.
بخشی از متن:
سی و شش سال پیش (یا در همین حدود) برای مطالعه وآموزش دورهای به پراگ رفت و بعد از یکی دو سال که شرایط در اینجا دگرگون شد، تصمیم گرفت برنگردد و نگشت. ازدواج کرد و ماند. شکر خدا را که قلمش باز نماند. از سی و پنج سال پیش نامهنگاریها شروع شد و هنوز ادامه دارد. اوائل بیشتر به درددل، طرح علائق مشترک به خصوص البته سینما، و خاطرهنویسی گذشت. من و همسرم هریک نامهی مستقل خود را دریافت میکردیم و جوابهای جداگانهی خود را مینوشتیم. کریم امامی، به دلیل خصوصیت اخلاقیاش، اهل پرگویی و خاطرهنویسی نبود، جوابهایش هم طبعاً خلاصهتر بود. من بیشتر وراجی میکردم، چون میدانستم جواب طولانیتر و جذابتری دریافت میکنم. نامهها گاه به شش یا هشت صفحه میرسید. نامهای که در تحلیل و تحسین سرگیجهی هیچکاک نوشته بود را هرگز فراموش نمیکنم. خدا میداند چند بار آن را خواندم و خواندیم. انگشت به دهان و حیران از این همه عشق و جذبه به رسانهی سینما و کارگردانی منحصر به فرد.
هرگاه از سینما نمینوشت، از خاطرات کودکی یاد میکرد (حالا دیگر طرفدارانش با این خاطرات آشنا هستند ولی در آن زمان ما از معدود افراد خوش اقبال خوانندهی آنها بودیم.) جذابیت نامهها به حدی بود که گاه آنها را برای دوستان یکرنگم بازخوانی میکردم، حیفم میآمد کسان دیگر را در لذتِ خواندن آنها شریک نکنم. و به این ترتیب بود که فکر تبدیل این خاطرات (و احتمالاً حتی آنهایی را که ننوشته) به یک کتاب به ذهنمان رسید. پیشنهاد را مطرح کردیم. چند بار، به روشهای گوناگون، تا بالاخره پذیرفت.
آن زمان نَشرَکی را در خانه به راه انداخته بودیم و چند کتاب هم چاپ کرده بودیم. (بعد از بیکار شدن اجباریمان پس از سالها کار در عرصهی نشر، این تنها کاری بود که میتوانستیم یا بهتر است بگویم بلد بودیم انجام دهیم.)
از آن پس بود که با اشتیاق بیشتری منتظر نامه ها میماندیم، به امید یافتن داستان ـ خاطرهای در جوف آنها. از قطر پاکت میشد حدس زد که حوصله کرده خاطرهای را هم همراه کند یا نه.
البته پرداخت داستان ـ خاطرهها به مراتب حرفهایتر و مفصلتر از چیزی بود که در نامهها مینوشت. بالاخره سالها تجربه در کار مقالهنویسی، نقد سینمایی، و ترجمه، کارآمدش کرده بود. پس از دریافت پانزده پاکت چاق و چله دیدیم که در حد یک کتاب جمعوجور مطلب داریم.
به قول معروف آنچه در پیآمد دیگر تاریخ است. کتاب باغ سرآغاز انتشار یک رشته کتابهای موفقی شد که اکثر آنها کمابیش در همان قالب داستان ـ خاطره قرار دارند و هر کدام چندین بار تجدید چاپ شدهاند. آثاری که سرانجام موفق شد دو نسل بعد از انقلاب راهم به خیل دوستداران پیش از انقلاب او بیفزاید، تا آنجا که حتی خود او هم از این همه استقبال نسل جوان نسبت به نوشتههایش در شگفت است.
پرویز دوایی نیازی به معرفی ندارد و در اینجا هم قصد من این نیست. ولی بدون تردید، تمام دوستان او با من موافقند که او یکی از قهرمانان نامهنگاری است. محال است نامهای را بیجواب بگذارد. نامه نوشتناش آئین خودش را دارد. معمولاً در یکی از کافههای قدیمیتر و «بِل اِپُک»ی پراگ مینشیند و مینویسد. کوچکترین محبت را، در حد دریافت یک مجله یا کتاب هم با نامه یا خاطره ـ داستانی پاسخ میدهد.