مقالهی «فرش ایرانی، تصویر نیست» نوشتهی باوند پهبور و آذر امامیپری است. سؤال از چیستی فرش ایرانی پرسشهای زیادی را پیش میکشد. فرش ایرانی را چطور باید خواند؟ آیا معنایی هم دارد؟ رابطهی صورت و معنا در آن چیست؟ باوند بهپور و آذر امامیپری در این مقاله، این مقوله را از منظری دیگر دیدهاند. به زعم آنها در زیر ظاهر زیبا و پرنقش آن عمقی نهفته است و فرش ایرانی چیزی بیشتر از کاربرد آن است. اما به راستی فرش چه چیزی برای گفتن دارد؟ واضح است که شناخت این فرش کاری بس دشوار است اما در این مقاله با بررسی ارتباط فرش با معماری، فضا و زندگی جنبهای از آن را خواهیم دید که کمتر دیدهایم و به گونهای دیگر درکش میکنیم.
برای مطالعهی تمامی مقالات باوند بهپور اینجا را کلیک کنید.
بخشی از متن:
به جای بحث از «فرم» و «محتوا»ی فرش ایرانی ـکه از نظر ما دوتاییِ مفهومِ ناکارآمدی استـ به شیوهی غزالی از «صورتِ ظاهر»، «صورتِ باطن»، «معنیِ ظاهر» و «معنیِ باطن» آن میپرسیم. در مورد صورتِ ظاهر فرش بسیار گفتهاند، اینکه چه چهرهای دارد و به چه شکلهایی ظاهر میشود. در مورد معنیِ ظاهر آن هم، نکتههایی اینجا و آنجا هست: اینکه فلان نقش یا طرح فرش اشاره به چه دارد: طاووس است یا باغ مینو یا انکار اهریمن ۲ . آیا در زیر این سطح، چیز بیشتری هم هست؟ اگر نیست، چرا شیوهی خواندن فرش ایرانی چنان پیچیده است و با دیگر هنرهای کاربردی یا زیبایمان مانند نگارگری چنان تفاوتی دارد که گویی اساساً چیز دیگری است؟ و اگر در زیر این سطح چیز بیشتری هم هست، آنوقت صورتِ باطن فرش چیست؟ کارکرد ذهنی آن کدام است؟ چگونه با بیننده رابطه برقرار میکند و خوانده میشود؟ و بعد اینکه: آیا فرش، معنیِ باطنیِ هم دارد؟ معنایی ورای معنای نقوش؟