اثری از جورج سرا نقاش امپرسیونیست فرانسوی

فاطمه کاوندی

فاطمه کاوندی در این نوشته، نامه‌ای خیال‌انگیز به شهردار پاریس نوشته و در آن درخواست‌های خود را از او بیان کرده است.

سلام جناب شهردار محترم پاریس

احتمالاً دریافت چنین نامه‌ای برای شما چندان عجیب نیست؛ حتماً افراد بسیاری هستند که از این دست نامه‌ها برایتان می‌نویسند و درخواست‌های عجیب و غریبی دارند. اما باور کنید نوشتن این نامه از سوی من به شما واقعاً کار دشوار و انتخابی عجیب بود. شاید حتی نوشتن این نامه مشکلاتی برای من ایجاد کند یا بعضی‌ها از کاری که می‌خواهم بکنم دلخور شوند. البته من از دلخوری این دسته افراد که برخی از آن‌ها را می‌توانم در این نامه معرفی کنم، اصلاً ناراحت نخواهم شد. مثلاً یکی از این افراد، شهردار محترم تهران است. همانطور که همه می‌دانیم تعدادی از شهرداران پاریس تلاش کردند تا با کار جدی و سخت در سرتاسر شهر پاریس؛ راه خودشان را به کاخ الیزه باز کنند. مشابه این تجربه قبلاً یک بار در ایران اتفاق افتاده و حالا آقای شهردار تهران با تلاش زیاد و کار شبانه‌روزی سعی دارد آن را مجدداً تکرار کند. اما راستش با همه کارهای خوبی که او در تهران انجام داده؛ هنوز هم این شهر جایی برای آرامش و زندگی نیست. هرچند نباید او را مسئول شرایط ناگوار این شهر دانست اما از خطاهای فراوانی که داشته نیز نمی‌توان چشم‌پوشی کرد. البته موضوع این نامه هیچ ربطی به شهردار تهران و عملکردش ندارد و آنچه باعث شد این نامه را برایتان بنویسم حال بدم از زندگی در این شهر نیست.

راستش را بخواهید در سفرهایم به کشورهای مختلف دنیا، شهرهای زیادی را دیده‌ام که در جای خود زیبا و جالب توجه بودند اما تنها و تنها دلبسته شهر شما پاریس شده‌ام و بس. بارها به این شهر اغواگر سفر کرده‌ام و گاهی برای چند ماه‌ با تحمل هزینه‌های کمرشکن در آنجا اقامت داشته‌ام؛ اما هرگز نه از این شهر خسته شده‌ام و نه از هیجانم برای زندگی در این شهر کم شده است. به شیوه‌های مختلف فکر کرده‌ام که زندگی برای زمانی طولانی را در آنجا تجربه کنم؛ یا از شما چه پنهان؛ برای ابد! از هر راهی اقدام کردم، مشکلات خودش را داشت و هربار مرا نا امید و ناامیدتر می‌کرد. تا اینکه ایده‌ای به ذهنم رسید و آن را با دوست فرانسوی‌ام در میان گذاشتم. او چنان ذوق‌زده شد که قبول کرد پیشنهاد مرا عملی کند. اما این پیشنهاد نیازمند همراهی شماست.

پیشنهاد من «ازدواج با پاریس عزیز» بود. بله درست متوجه شدید ازدواج با پاریس. برای عملی کردن این فکر قرار شد من با کمک یکی از دوستانم که گرافیست معروفی است پوستری آماده کنیم که نشان دهنده درخواست من برای ازدواج با پاریس باشد. سپس دوست فرانسوی‌ام به مکان‌های شلوغ شهر پاریس مثل تپه‌های مونمارتر، بلوار سنت میشل و سنت ژرمن، روبروی موزه ژرژ پمپیدو و دانشگاه سوربن، شانزه‌لیزه و … برود و طی چند روز امضای شهروندان پاریس را روی پوستر جمع کند. البته ابتدا قصد دارم درخواستم را با کاترین میه و همسرش ژک هانری نویسندگان معروف و شخصیت‌های عجیب و غریب فرانسوی (حتی در خود فرانسه)، در میان بگذارم و آن‌ها را متقاعد کنم که پیوند با این شهر زیبا و حیرت‌انگیز چقدر برایم مهم است تا بتوانم نخست امضای موافقت آن‌ها و دوستان سرشناس‌شان را بگیرم و سپس به سراغ شهروندان عادی پاریس بروم.

اشتباه نکنید من اصلاً به دنبال شهروندی فرانسه نیستم. اساساً من دوست ندارم شهروند هیچ کجا باشم. فقط عاشق پاریس هستم و فقط می‌خواهم به پاریس نزدیک باشم و هر وقت دلم خواست ببینمش و در کوچه پس کوچه‌های اسرارآمیزش قدم بزنم. حتی این شهر را برای خودم هم نمی‌خواهم و هیچ محدودیتی برایش نخواهم گذاشت. می‌دانم که تمام آدم‌های دنیا پاریس را دوست دارند و نمی‌خواهم آن‌ها را از این موهبت محروم کنم. شما نمی‌دانید وقتی هر روز صبح که از خانه بیرون می‌آیید، در مسیر دفتر کارتان با تمام مشغله ذهنی که دارید همان نیم‌نگاه به اتوال یا نگاه از سر عادت به برج ایفل چه نعمت بزرگی است…

سبد خرید ۰ محصول