
معرفی مقاله:
این مقاله اشارهای است کوتاه و فشرده به پروژهای در سمنان که بر شهرِ گذشته همچون یک ایـده/امکـان متمرکز شده است. تا شاید بازآفرینـی شهـر با مشارکت شهـروندان، چون یک نیاز، احسـاس شود. پروژهی سمنان بر سه محور سازمان یافته است. اول جغرافیای کالبدی ـ فرهنگی بافت تاریخی شهر سمنان. دوم کارگاههای توانمندسازی کودکان ساکن در بافت تاریخی شهر سمنان با تم مشاهده مشارکتی شهر. و سوم تاریخ تصویری سمنان، دهه ۱۲۵۰ ه. ش ـ دهه ۱۳۵۰ ه. ش. تاریخ بر محور عکسها (photographic history)، امیدوار است تا با انگیزش مشارکت جمعی شهروندان و با کنار هم گذاشتن عکسهای شخصی آلبومهای خانوادگی و آرشیوهایی که خانوادهها یا نهادهای شهری در اختیار دارند، شهر را در عکسها بازپیکربندی نماید. حامد یغماییان در این مقاله با تمرکز بر تاریخ تصویری سمنان مسیری را که در این پروژه طی شد، شرح میدهد و به تأثیراتی که گذاشت اشاراتی خواهد کرد.
.
بخشی از مقاله:
در تاریخ تصویری سمنان، هنر همان عکسها هستند. آلبومهای خانوادگی و توانایی بنیادین این دستساختههای بشر، حضور من شهروند را در جایی شاید فراموششده از شهر ممکن میکند، باشد که امواج خاطره بر ذهنها گشوده شود.و این مکان “شایدفراموششده”، کهنهدژ، جایی است در بافت تاریخی رسمی شهر سمنان؛ جایی نزدیک به بازار، مسجد امام و جامع، امامزاده یحییبن موسی(ع)، شهربانی، دادگستری، و مدرسه دهخدا و مریم؛ جایی در مرکز شهر و پهلوبهپهلوی فضاهایی که هویت یک شهر را میسازند. ولی با کردوکار خودخواسته و یا شاید ناخودآگاه ما، تنها مانده است.
پانزده روز مانده به نوروز، ایده اولیه پا گرفت و همزمان با بازسازی و بهبود وضعیت کالبد محله ملاقزوینی در پیرامون خانه ترابی، جمعآوری عکسها آغاز شد. تصمیم آن بود که کالبد شهر گذشته در عکسهای آرشیو مرکز اسناد اداره میراث فرهنگی استان سمنان مرور شود و آلبومهای خانوادگی مردم، دریچههایی به زندگی بگشاید. در شهر کوچک، هنوز هم شبکههای سنتی خانوادگی/شهری مؤثر است. معلم و دکتر و بزرگ خانواده و… همراهان سالهای کودکی، پشتیبان ما شدند و دست به دست، آلبومهای خصوصی خانوادهها در اختیار ما گذاشته شد تا از عکسهایی که انتخاب میکنیم نسخه دیجیتال تهیه کنیم و اصل عکسها و یک مجموعه از نسخه کپی آنها را به خانوادهها بازگردانیم.
ساکنان بافت تاریخی، بیشتر مهاجرانی هستند که برای کار به سمنان می آیند. کودکان این خانوادهها از ابتدای پروژه و با الهام از تجربههای مشق عکاسی، در کارگاههای “شهر و داستان” و “شهر و نقاشی” همراه ما بودند. پس در زمان کوتاه و با امکانات اندک، درباره کالبد شهر حرفهایی رد و بدل شد و “راهنمایان نوپای محلی”برای اداره نمایشگاه مهیا شدند. در شهر کوچک پایبند به سنت، نوروز باز زندهساز عواطف ازدسترفته است، با مقتضیات و احوالات آرام، پذیرا و فشرده. در پانزده روز نوروز، همان شبکههای سنتیخانوادگی/شهری نمایشگاه را ترویج کرد و کلانخانوادهها در وقفههای میان مناسک و از پای سفرههای هفتسین میآمدند به شهرِ گذشته. محوطهی خانهی ترابی، خیابان خاطرهها بود. هم با عکسها، هم با معماری، و هم با مواجهه پیاپی انسانها در عکسها و در جهان واقعی. عکسها را مشاهده میکردند. چهرههای جوانتر خود را میدیدند و نامها را در حاشیه عکسها یادداشت میکردند. در خانه، آلبومهای خانوادگی دوباره مرور میشد و برای آن که قابهای خالی روی دیوار نمایشگاه پر شود. آنها دوباره بازمیگشتند با عکسهایشان. بیش از دوهزار نفر در پانزده روز از نمایشگاه بازدید کردند.