معرفی مقاله:
رضا شیخ در این یادداشت بر عکسی از شاهزادگان قاجار، طرحی میافکند براینکه چگونه مشروطه، عکاسی را «مردمی» و عکسها را مبدل به «اسناد ارادهی ملت» کرد.
.
بخشی از مقاله:
در جعبه را که باز کردم، این عکس را که بر روی دیگر عکسها قرار داشت از جعبه خارج کردم و بر روی میز گذاشتم. «عجب تابلوئی! نکند این هم به یغما رفته باشد؟ ارتفاع سقف تالارهای کاخ گلستان بالغ بر چهار متر است، وانگهی تابلو از چهلچراغها هم بزرگتر است!» خدا بیامرزدش، صاحب عکسها مردی بود کهنسال که دوران جوانیاش با دهه اول و آخر سلطنت احمدشاه قاجار مصادف بود. به عکس و عکاسی علاقه داشت. بسیاری از عکسهایی که جمع کرده بود در دستخوش اوضاع و احوال زمانه از دست رفته بود. جعبه کفشی مانده بود و چند عکس. عکسهایی که بیشتر پرترههای خانوادگی بودند. در آن بعدازظهر پائیزی چند سال پیش، او در میان خمیازه و خواب، به هیجان من بهائی نمیداد. حضور پرهیبت و مجازی ناصرالدین شاه از ورای پرتره عظیمش بر این گردهمآیی شاهزادگان قاجار سایه افکنده است؛ شاهزادگانی که چهار زانو، پائین دست آن قبله عالم، بر زمین نشستهاند. سلطان احمد میرزا ولیعهد خردسال بر روی سکویی در زیر تابلو در کنار صندلیای خالی مانند دیگران بر زمین نشسته است. در کنارش پسر ارشد ناصرالدین شاه، ظلالسلطان و برادرش کامران میرزا نایبالسلطنه و سپس پسران مظفرالدین شاه قرار دارند. آن طرف سکو عدهای روحانی در گوشه عکس دیده میشوند. همگی رو به حضار نشسته؛ ملتزمین رکاب و دیوانسالاران، سر به زیر و بااحترام رو به آنان ایستادهاند. تصویرشان در آینه پیداست. عکسی زیبا، موزون و خوشترکیب. اسم عکاس مشخص نشده است. ( تصویر ص ۸۵)
«شاید روسی خان و همکارش مصورالممالک باشند. عکاس موردعلاقه محمدعلی شاه، همان شاهی که از عکس غایب است و از میراث مشروطهاش ناخشنود. همان عکاسی که در این دوران از عباس آقا صراف تبریزی در عکاسخانهاش عکس انداخته بود…»