این مقاله حول سه پرسش محوری نوشته شده است:
ا. رابطهی عکاسی و زبان چیست؟
۲. چه اهمیتی دارد که این رابطه چیست؟
٣. این پرسشها چگونه در رسانهای که «جستار عکاسانه» خوانده میشود به هم می رسند؟
سه پاسخ:
۱. عکاسی یک زبان هست و نیست: زبان هم یک «عکاسی» هست و نیست.
۲. رابطهی عکاسی و زبان، در بازنماییهای معاصر از واقعیت، یکی از اساسیترین میدانهای جدال بر سر ارزش و قدرت است، میدانی که تصویرها و کلمهها در آن آگاهیشان را، و نیز هویت زیباشناختی و اخلاقیشان را مییابند و از دست میدهند.
۳.جستار عکاسانه به نمایش در آوردن این پرسشهاست و شکلی از هنر که ترکیبی و تلفیقی است.
آنچه در ادامه خواهد آمد تلاشی است برای برقراری پیوند بین این پرسشها و پاسخها.
برای مطالعهی سایر مقالات ویلیام جی. تی. میچل اینجا را کلیک کنید.
بخشی از مقاله:
رابطهی عکاسی و زبان فضایی ایجاد میکند برای دو تعریف ابتدایی که اساساً بر ضد هم هستند. در تعریف نخست، بیشتر بر تفاوت عکاسی با زبان تکیه میشود، عکاسی یک «پیام بدون رمز» است، یک نسخهی عینی ناب از واقعیت بصری. ۱ تعریف دوم، عکاسی را به یک زبان تبدیل میکند، یا تأکید میکند که عکاسی در کاربردهایش عملاً جذب زبان میشود. صاحبنظران خبرهی عکاسی در حال حاضر این تعریف دوم را میپسندند.
روزبهروز سختتر میتوان کسی را پیدا کرد که معتقد باشد (اعتقادی با برچسبهای گوناگونِ «پوزیتیویستی»، «ناتورالیستی» یا «خرافی و سادهانگارانه») عکسها با واقعیتی که بازنمایی میکنند رابطهی علّی و ساختاری ویژهای دارند. علت این دشواری شاید تسلط الگوهای زبانشناسی و نشانهشناسی بر علوم انسانی باشد یا شاید هم شکاکیت، نسبیانگاری یا آن نوع عرفگرایی که بر دنیای پیشرفتهی نقد هنری مسلط شده است.