
طراحی گرافیک در ایران، پدیدهای است وارداتی، به این معنا که ما آن را از غرب به عاریت گرفتهایم و همانند همهی چیزهای وارداتی در این مملکت، مونتاژ است و سرهمبندی و بیریشه و اصل و نسب. البته قطعاً بسیاری با این ایده مخالفند، ولی اگر خوب در سیستمهای آموزشیمان بنگریم، به راحتی میبینیم که از ریشههای این رشته، کم میدانیم و در بسیاری از مواقع نیز حتی احساس نمیکنیم که نیاز داریم بدانیم. شاید همین است که پای ثابت بحثهای نظری، بچههای نقاشی و سینما و تئاترند و کمتر دانشجویان ارتباط تصویری. چون دانشجویان ما احساس نیازی به خواندن و دانستن مبانی آنچه انجام میدهند، نمیکنند. برای آنها کافی است که به قول بزرگی، «مطالعهی تصویری کنند!» یعنی فقط کتابهای چاپ فرنگ را ورق زنند و تصاویرشان را نگاه کنند و گاه یواشکی کپی کنند. البته این روزها با برکت وجود اینترنت و فضای مجازی و ارتباطات سریع، دیگر حتی زحمت ورق زدن را نیز نباید کشید. فاجعهبارتر، آن زمان است که اساتید ما هم بعضاً چنین میکنند و نتیجه این است که میبینیم. گذشته از فضای آموزشی، در دنیای حرفهای نیز وضع به همین منوال است. البته در سالهای اخیر عدهای میروند تا این خلاء ندانستنِ ریشههای این مهمان وارداتی را که از غرب آمده، بشناسند و معرفی کنند، ولی برای پر کردن این خلاء به تلاشهای بیشتری نیاز داریم. همین ندانستنها باعث میشود، در ابتکارات و ابداعاتمان هم، به طور سطحی ادای آنچه در غرب میگذرد را درآوریم. شاهد این مدعا وقتی است که میخواهی حرکات گروهی که داعیهدار ابتکاراتی در مثلاً تایپوگرافی و خط و نوشتار هستند، رادنبال کنی و بدانی اساس کارشان بر چه استوار است و هیچ نمییابی. در غرب اگر نهضتی داریم، همیشه مانیفست و مانیفستهایی هست. چه، هر چه میکنند ریشه در تحولات اجتماعی، سیاسی، فرهنگیشان دارد و بر پایهی فلسفه و دلیلی است که شکل گرفته است. اگر قانون میسازند و اگر آن قانون را میشکنند، میدانند چرا؛ و اگر نیک بنگری، میبینی که همهی آنها اتصالات تاریخیشان را دارند و قانونشکنیشان روی قانونمداریشان سوار است و پست مدرنیسمشان روی مدرنیسمشان. هر نهضتی از پی دیگری میآید و حلالزاده است و زاییدهی شرایط اجتماعی ـ فرهنگی خاص زمانهاش و با پایه و اساس عملی و نظری محکم. همین است که اگر به عاریت میگیرند، بلدند هضمش کنند و مال خودشان سازندش. باسمهی ژاپنی که وارد کارشان میگردد، کاملاً غربی میشود و متعلق به آنها و فرش ایرانی اگر الهامبخششان میگردد، میشود کاری که غربی است و منطبق با فرهنگشان .
طراحی گرافیک از غرب آمده، ولی آیا این بدان معناست که نمیتوانیم از دانش آن بهره گیریم و یا ما هیچ برای افزودن به آن نداریم؟ قطعاً داریم، همانطور که در مواقعی این کار را کردهایم. صحبت این جا، این است که بدانیم، از کجا آمده تا بدانیم که چه کنیم تا بومیاش سازیم و مالخودمان؛ تا اتصالاتمان را با گذشتهمان درست برقرار کنیم، خوانشمان را از گذشته، امروزین کنیم و به تاریخمان بیفزاییم و سپس درست، به نسل بعدی منتقلش سازیم، همانطور که غربیان میکنند و راز پیشرفتشان نیز در همین است.
یکی از آن چیزهایی که وارداتی است و ردپایش را در طراحی گرافیک و آثار به خصوص نسل جوان میتوان دید، آن چیزی است که در طراحی، به ساختارشکنی معروف است. امروزه تحت تأثیر ساختارشکنی، ما در ایران با اتفاقاتی روبرو هستیم که به ویژه در تایپوگرافی نمود بیشتری پیدا کرده و به بازی با حروف فارسی انجامیده است. البته این حرکتها در ایران، موافقان و مخالفان بسیاری دارد، ولی هیچ یک از این موافقان و مخالفان به ریشهیابی و نقد نظری و اصولی این پدیده نپرداختهاند. به نظر میرسد که نقد اتفاقات اخیر در تاریخ طراحی گرافیک ما، از آن جا که خاستگاهِ هم تفکر و فلسفهی ساختارشکن و هم طراحی ساختارشکنانه در غرب است، نیاز به شناخت و فهم عمیق این اندیشهها و گرایشات دارد.