یک طراحی از فرشید ملکی

«ضمیمه‌ای انتقادی بر دو نمایشگاه نقاشی» / مجید اخگر

 

نمایشگاه اول که در گالری «هفت ثمر» برپا شد، شامل مجموعه‌ای از طراحی‌ها و نقاشی‌های فرشید ملکی بود که به جز دو پرتره‌ای که به سال‌های ۷۱ و ۷۲ تعلق داشتند، خود از سه مجموعه‌ی مرتبط با هم تشکیل شده بود: تعدادی طراحی خطی با قلم فلزی و مرکب، که عمدتا (یا تماما) در سال ۸۳ کار شده بودند؛ مجموعه ای از آثار با روان‌نویس رنگی بر زمینه‌ی سیاه، مربوط به سال های ۸۵-۸۳؛ و چهار نمونه از کارهای آخر نقاش که همگی در سال ۸۵ و با مداد رنگی نقاشی شده بودند [به ترتیب نمایش : ۱) با یاد زند ۲) خاطره ۳) حنا و دیگران ۴) هستی].

تجربه‌ی قبلی من از آثار ملکی عمدتا منحصر به جلسه‌ی نمایش اسلایدی بود که چند سال پیش در سالن آمفی تئاتر دانشگاه هنر برگزار شد. در آن جلسه تعدادی از آثار قدیمی‌تر نقاش به نمایش در آمد که هنگام دیدن نمایشگاه اخیر تصویر نسبتا مبهمی از آنها در ذهن داشتم و یکی دو کار دیگری که در بینال‌ها از او دیده بودم نیز چندان این نقیصه را مرتفع نمی‌کردند. بنابراین من تصویر روشنی از خط سیر کاری ملکی در ذهن نداشتم و در حال حاضر نیز نمی‌توانم قضاوتی کلی راجع به آثار او در مقام یک نقاش ارائه دهم. اما زمانی که به نمایشگاه رسیدم، با تکیه بر همان پیش زمینه‌ی مبهم و با مشاهده‌ی آثار به نمایش در آمده، بر من روشن شد که ملکی، برخلاف بسیاری از هم‌نسلان خود، به این اکتفا نمی‌کند که سال‌ها در همان راه پاکوب شده‌ی قبلی گام بردارد و از تجربه‌ی بصری‌ای که زمانی به آن رسیده است به عنوان نوعی الگو یا شابلون، برای تولید نمونه‌هایی جدید از طرحی قدیمی استفاده کند. حقیقت آن است که با حضور در نمایشگاه‌های جدید چهره‌های جا افتاده‌ای که از چند دهه‌ی پیش در عرصه‌ی نقاشی ایران نامی برای خود دست و پا کرده‌اند، غالبا این احساس به بیننده دست می‌دهد که گویی نقاش از سال‌ها قبل، به اصطلاح، آرد خود را بیخته و الک خود را آویخته و سرگرم تغذیه از نانی‌ست که از همان آرد -جدای از میزان مرغوبیت یا ناخالصی آن – فراهم آمده است.

همان طور که اشاره کردیم، در نمایشگاه ملکی چند مجموعه کار به نمایش گذاشته شده بود که ارزش آنها با یکدیگر برابر نبود و در هر مجموعه نیز کارهایی با ارزش‌های متفاوت به چشم می‌خورد و دست کم از نظر من -با ارزش‌ترین آثار این نمایشگاه (یعنی همان مجموعه ای که با مداد رنگی کار شده بود) نیز از نظر عددی کوچک‌ترین بخش آثار را تشکیل می‌داد؛ اما وجه تمایز آثار او و چیزی که حتی در آثار کمتر موفق او نیز به چشم می‌خورد حرکت نقاش در جهت تعین بخشیدن به یک تجربه‌ی زیسته/نقاشانه‌ی «واقعی»، (این صفت ساده و ظاهرا گنگ در موقعیت فرهنگی کنونی ما می تواند دلالت و اهمیت زیادی داشته باشد که امیدوارم بخشی از آن تا پایان مقاله روشن شود) و عدم وجود کوچکترین تلاش در جهت کسب و نمایش هر گونه نشانه‌ی پرستیژ و تشخص هنری به طرق مختلف بود – از ویژگی‌های سبکی و نشانه‌های به کار رفته در خود آثار گرفته تا قطع کار و نحوه‌ی ارائه یا «پرزانته»ی آن و حتی رفتار و «پرزانته»ی خود نقاش.

در ادامه به این مسائل باز خواهم گشت. اما اگر بخواهم در ابتدا نوعی ارزیابی اجمالی از آثار به نمایش در آمده – صرف نظر از عقبه‌ی آنها- ارائه دهم، باید بگویم که من این آثار را به شکلی کلی به این ترتیب رتبه بندی می کنم: ۱- چهار اثر متأخری که با مداد رنگی کار شده بودند؛ ۲- طراحی‌های خطی؛ ۳- آثار زمینه – سیاه (در مورد آن در کار منفرد اظهار نظر نمی‌کنم). 

پیشنهاد شنیدن: «درسگفتار صوتی مجید اخگر»

مقالات مرتبط در فصلنامه:

سبد خرید ۰ محصول