صدای عمومی: یادداشت‌هایی بر گفت‌وگویی عمومی / یوهان ویپی یوسکی / پوپه میثاقی

بخشی از متن:

اسکات: آقا، فکر می‌کنم شما در زمره‌ی افرادی هستید که برای قدرت بیشتر از منطق، ارزش قائل هستند.

پانسکوپ: بله آقا، قدرت تمام این بزرگ‌مردان – بزرگ‌مردانی که من آثارشان، و همچنین کل مجلدات دایرة المعارف بریتانیکا، مجموعه ی کامل مجله‌ی مانتلی ریویو، همه‌ی کتب کلاسیک مجموعه‌ی واریورم و نیز تمامی خاطرات اعضای آکادمی کتیبه‌ها را از ابتدا تا انتها خوانده ام – به گونه‌ای تردیدناپذیر در برابر قیاس‌های استدلالی شما رنگ می‌بازند. اما چگونه است که شما تا به این اندازه مشتاقید، با استفاده از روند بی حاصل دیالکتیک تحلیلی، ساختار هرمی نظریاتی را نابود کنید که به گونه‌ای انضمامی مورد استنتاج قرار گرفته‌اند، ساختاری که حتی در برابر انقلاب سکولار تفتیش روانکاوانه نیز مقاومت کرده است و به اعتقاد من، به گونه ای استعلایی بدیهی، ذاتا متقن و قیاسا قابل اثبات است.

اسکوائر هدلانگ: مرحبا! بطری را رد کنید اینجا. بهترین سخنرانی بود که به عمرم شنیده‌ام.

اسکات: بله، اما تنها ایراد کوچک آن بی‌معنا بودنش بود.

پانسکوپ: آقا، همان طور که دکتر جانسون در موقعیتی مشابه ابراز کرده است، این وظیفه‌ی من نیست که به فهم شما کمک کنم.

اسکات: آقا، نگرانم که مبادا در ارائه ی چنین متاعی از انبان خود به من با مشکل مواجه شوید.

پانسکوپ: ای خدا، شما درک مرا زیر سوال می‌برید آقا؟

اسکات: آقا، من فقط جایی سؤال مطرح می کنم که انتظار پاسخ دارم؛ و این قدر با بصیرت نیستم که از چیزهایی که وجود ندارند توقع پاسخ داشته باشم.

پانسکوپ: تمنا می کنم بار دیگر سخنان مرا در ذهن مرور کنید تا متوجه شوید که زبان من کاملا سلیس و به لحاظ ریشه‌شناسی صحیح بود؛ و فکر می کنم آن چه را که اکنون به خودم اجازه می‌دهم به بیان ساده بگویم، نشان داده ام، این که تمام نظرات شما به کلی پوچ و بی معنی هستند.

اسکات: من از این که نظری را مطرح کنم که به نظر شما پوچ نباشد، متأسف خواهم شد آقا.

توماس لاو پیکاک، هدلانگ هال

 

بیچاره پاتسکوپ. حتى بلاهت صادقانه اش هم نمی تواند او را از زندان زبان مبهمش نجات دهد. و بیچاره اسکوائر هدلانگ، که چیزی جز بلاهت ندارد. در قرن نوزدهم اوضاع به این منوال بود؛ و امروز هم چنین است. اما اکثر کسانی که با پانسکوپیانیسم [مغلق گویی روشنفکرمآبانه] مواجه هستند به نوکرمآبی اسکوائر یا به متانت آقای اسکات نیستند. اکثر ما فقط توی رودربایستی گیر می کنیم.

حداقل در ابتدا این طور است. رودربایستی موضوعی است که کل گفت‌وگوی عمومی کمار و ملامید در پروژه‌ی نظرسنجی هنری شان حول آن شکل گرفته بود. همین احساس ظریف است که گروه “بیرون مانده” – که در این مورد اکثر جامعه است – بر اساسش تلاش می کند با موضوعی یا هنری ارتباط برقرار کند، موضوعی که از یک نظر چنان به این گروه نزدیک است که بخشی از اتمسفری فرهنگی است که در آن تنفس می کنند و از منظر دیگر چنان دور از دسترسشان که تنها از راه مهارت در زبانی اسرار آمیز و اغلب غیر قابل نفوذ قابل درک به نظر می رسد. غلبه بر این رودربایستی – این که چطور سؤال کنیم که مردم با روی باز پاسخ دهند- در زمان تهیه‌ی پرسش‌نامه‌ها توسط کمار و ملامید، مؤسسه نظرسنجی مارتیلاو کیلی، و اعضای انستیتو نیشن و مجله نیشن، معضل اصلی مورد توجه مجریان پروژه بود. همچنین زمانی که گروه‌های هدف برای آزمایش پرسش‌نامه‌ها در مرکز نظرسنجی منهتن گرد هم آمدند، این معضل همچنان مطرح بود. در زمان انتشار نتایج در اظهارنظرهای تعدادی از نویسندگان، منتقدان، کارشناسان، و چت‌کنندگان اینترنتی هم این مسئله به چشم می‌خورد، اگرچه نه به شکل ناب و بی آلایش خود. …

سبد خرید ۰ محصول