«شور شیطانی شهر» عنوان یادداشتی از سینا دادخواه دربارهی صورت اسطورهای شهر تهران است. مقاله ابتدا از سویههای پلید و مخوف شهر تهران سخن میگوید و در توصیف این سویهی شیطانی شهر نقبی به ادبیات میزند. به زعم نویسنده ادبیات روس توانسته بهترین پاسخ را به عمیقترین پرسش بشری یعنی مسألهی مرز میان خیر و شر بدهد. خیر و شر در شهر چه جایگاهی دارد؟
نویسندگان روس اولین کسانی هستند که المانهای شهری را وارد داستان کردند و فضای خیر و شر را در فضای شهری کشف کردند. مقاله با قیاس صورت مسألهی خود با مسأله خیر و شر در ادبیات روس، تلاش میکند به برونریزی اسطورهای شهر تهران بپردازد. در این راه از واقعهی تاریخی دورهی فتحعلی شاه در صورتبندی خود بهره میگیرد. واقعهای که با شر موجود در کتاب مرشد و مارگریتا در پیوند است. مقاله برای آنکه گذشته را به آینده گره بزند، از یک فانتزی ابدی استفاده میکند. با تداخل این فضاها ناخودگاه شهری چون تهران در میانه خیر و شر به تصویر کشیده میشود.
بخشی از متن:
حالا ديگر احتمالاً همهمان پذيرفتهايم که بشر ذات اسطورهدوست دارد. يعني ترجيح ميدهد اول و قبل از هر چيز پديدههاي دوروبرش را از زاوية اسطورهاي ببيند. اولين نشانه در رمزگان اسطورهاي، جاندارپنداريِ پديدهها است. در اين رمزگان نه تنها آدميان بلکه طبيعت و پديدههاي طبيعي از سنگ وگياه گرفته تا جانوران اهلي و وحشي موجودات ذيروحي هستند که روحشان در صورت ناديده گرفته شدن ميتواند آشوب به پا کند و نظم جهان را در هم بريزد؛ که در اين صورت چارهاي نيست جز نثار قرباني به پاي ذات ذيروح تا نظم دوباره به جهان برگردد وخشم اسطورهگون طبيعت فروبنشيند.
آدميابتدا با تسلط موهوم بر طبيعت از طريق جادودرمانگري و بعد با تسلط واقعي بر طبيعت از طريق ابزار کار توانست با نيروهاي ناشناختة اسطورهدوست خويش کنار بيايد. سيل و زلزله و خشکسالي حالا ديگر کمتر ترس ما را برميانگيزند. منبع ترس حالا ديگر نه طبيعت اوليه که طبيعت ثانوي است. اکنون شهر و شهرنشيني به چنان پيچيدگي هيولاواري دست يافتهاند که نه تنها منجر به تولد اسطورههاي پيچيدهتر شدهاند بلکه به تدريج با در اختيار گرفتن ابزارهاي مهار اسطوره، در بسياري از موارد آدميان را در مواجهه با نيروهاي ناشناخته و رعبآور طبيعت شهري خلع سلاح کردهاند.
ممکن است هنوز بشر و مخصوصاً بشر جهان سومي بپندارد که ميتواند از طريق عقل ابزاري و از طريق مهندسي اجتماعي بر اين ترس فائق بيايد؛ مددکاران اجتماعي جلوي خشونتهاي خانوادگي را خواهند گرفت. روانشناسان با تحليل شخصيتهاي قاتلان زنجيرهاي و جامعه شناسان با تحليل پوزيتيويستي آماري خواهند توانست ترس از مصيبتهاي شهري را “به شکل قابل توجهي” پايين بياورند. اما اين پروژة خواب و خيالي بيش نيست. براي يافتن راه حل هميشه بايد به ريشهها برگشت. اگر بشر اوليه با جادودرمانگري و از طريق پيوند موهوم با ذات “مانا”ي جهان، به مقابله با شر شيطاني طبيعت ميرفت بشر امروزي نيز بايد به راه حلي موهومي بينديشد.