
مجید اخگر در مقاله پیش رو پیرامون سه تن از هنرمندان، یعنی: پیت موندریان، مارک روتکو، بارنت نیومن از سه مفهوم نئوپلاستیسیسم، رمانتیسم و امر والا، مورد بررسی قرار گرفته است.
هر هنری از بیان ویژه و ماهیت خاص خویش برخوردار است. «گرچه محتوای تمامی هنرها یکی است، امکانات بیان تجسمی در هر هنر متفاوت است. هر هنری این امکانات را در قلمرو خاص خویش کشف میکند و باید خود را به حدود و صغور آن محدود کند. هر فرم هنری واجد وسائط بیانی خاص خویش است: استحاله وسائط بیانی هر فرم هنری باید جدای از سایر هنرها کشف شود و به حدود و صغور خاص آن محدود بماند. بنابراین پتانسیل های یک هنر را نمیتوان بنا بر پتانسیلهای هنری دیگر مورد قضاوت قرار داد، بلکه باید بهنحوی جداگانه و صرفا با توجه به همان هنر بدان توجه کرد… .»
«با فرا رسیدن فرهنگ پیشرونده روح [جدید]، تمامی هنرها، فارغ از تفاوتهای واسطههای بیانشان، به اشکالی مختلف و بهنحوی فزاینده به محصول خلق تجسمی روابط مشخص و تعادلیافته بدل میشوند: چرا که روابط تعادلیافته بهنحوی خالص بیانگر امر کلی، هارمونی، وحودت متناسب با روح باشد.»
هرچند که هنر بیان تجسمی عاطفهی زیبایی شناختی ماست، نمیتوانیم از این نتیجه بگیریم که هنر صرفا “بیان زیباییشناختی احساسهای ذهنی ماست.” منطق ایجاب میکند که هنر بیان تجسمی کلیت وجود ما باشد: بنابراین، هنر باید در عین حال نمود تجسمی امر غیر شخصی نیز باشد، یعنی نقطهی مقابل مطلق و نیست کنندهی احساس های ذهنی. به عبارت دیگر، هنر باید بیان مستقیم امر کلی در ما باشد یعنی امر فردی که تکرار و از نو زاده میشود.