اسطوره «هنرمند گرسنگی» در مقام موجودی حرمانزده و قدرنادیده در اواخر قرن نوزدهم اسطوره مکملی يافت: که در زبان انگليسى artists struggling خوانده میشود. در فرهنگهاى لغت انگليسى به فارسى اين تركيب «نقاش زحمتكش ولى بیاستعداد» يا «ناموفق» ترجمه میشود. هنرمندى كه جان میكند، زور میزند. تقلا میكند اما كام نمیيابد و به سرمنزل مقصود راه نمیبرد. هنرمند محروميت كشيده در تركيب با هنرمند كوشا ولى ناكام در قرن بيستم بدل میشود به سيمايى كه رسانههاى گروهى و مخاطبانشان دوست میدارند از مردانى ترسيم كنند و مجسم سازند كه در ايام حياتشان قدر نمیبينند اما پس از مرگ بر صدر مینشينند، يعنى كارهايشان با قيمتهاى آنچنانى به فروش میرسد و تصاوير و آثارشان از در و ديوار بالا میرود.
اين تركيب را شايد بتوان با كمى مسامحه «رمانتيسم هاليوودى» ناميد. اسطوره تصویر «هنرمند حرمانزده» و تصویر «هنرمند سختکوش ناکام» دو تصويرى است كه در فاصله يك قرن از سيماى هنرمند در غرب ترسيم شد. اين تركيب از آنرو خارق اجماع است كه دو عنصر مقوم آن در عمل با هم نمیخوانند. هنرمند گرسنگی در واقع «کاری نکردن» خود را به معرض دید عموم میگذارد. به عبارت ديگر، او از نخوردن و (بهظاهر) چيزى نخواستن كام میجويد.
در مقابل، هنرمند سخت كوش ناكام دقيقا به واسطه کار و کوشش دائمش ناكام میماند. او از كار مدام كام میجويد و مزدش را، بنا به روايت غالب، پس از مرگ میگيرد. آنچه که در این روایت از خلاقیت واپس زده میشود. آن است که «نبوغ» نه موهبتی طبیعی یا خداد بلکه نام دیگر «پشتکار» است که زاده وفاداری به یک زخم است. این دقیقا همان چیزی است که جامعه بر نمیتابد. حال اینجا این سوال مطرح است. در زندگی این هنرمندان چه میگذرد که در ایام حیات خود قدرشان نادیده و پس از مرگشان مورد تمجید قرار میگیرند؟
بخشی از مقاله:
از اواخر قرن هجدهم تا اوايل قرن بيستم، در فضاى سرگرمىهاى اروپا و آمريكا گروهى پيدا شدند. دورههاى طولانى گرسنگى مىكشيدند يا به تعبيرى روزه مىگرفتند تا اسباب تفريح تماشاگران را فراهم سازند. البته از اين ميان به نان و نوايى برسند. اين كه چرا مخاطبان از تماشاى انسانهايى كه در ملأعام رياضت مىكشند. آن هم نه براى طى مدارج روحانى يا رسيدن به مكاشفات و مشاهدات معنوى بلكه براى گرمكردنِ سر نظارهگران و كسبِ پول، لذت مىبرند جزو معماهاى قرن نوزدهم است.