زمین در حضیض / پل ویریلیو / امید نیک‌فرجام

بخشی از متن:

بیابان ادامه حیات است. بیابان نقطه‌ی تلاقی آغاز است و پایان. این‌جا تلاشی و اضمحلال پیش از آن که نتیجه‌ی تجزیه‌ی زمین قابل‌کشت و شوری خاک باشد، حاصل تحليل رفتن فزاینده‌ی آن چیزی است که ژئوسفر را می‌سازد_ تحلیل «ماهیت اصیل و باشکوه» عناصر معدنی و نباتی جرم آسمانی‌ای که ما را می‌زاید.

کاهش تدریجی ابعاد فضای زندگی‌کردن روی کره‌ی زمین به دلیل گسترش تصاعدی کوره‌راه‌ها یکی از اشکال پنهان بیابانی‌شدن دنیاست، شکلی که به طور کلی جزئی از «پیشرفت» تکنولوژیکی و سیاسی محسوب می‌شود، پیشرفتی که هدف از آن کاهش فرسایش عامدانه‌ی بزرگراه‌ها و باندهای فرودگاه‌ها حکایت از این تبعید برنامه‌ریزی شده دارد؛ و با خاک یکسان‌شدن سکوهای پرتاب موشک گام بعدی است.

بیابان حاصل از قطع رابطه‌ی انسان با زمین به واسطه‌ی نابودکردن گسترده‌ی افق زمینی نشان از افراط در این سرعت گریز دارد که خطر تبعيد قطعی ما از عرصه‌ی حیات بشری در آینده‌ی نزدیک را در پی خواهد داشت. همان طور که نخ شاقول نشان از جاذبه_ که عبارت است از جاذبه‌ی جرم کره‌ی زمین برای اجسام نزدیک به سطح آن_ دارد، افق نابود شده هم نقطه ی آغاز پرتاب اجسام به فراسوی جهان است. ارنست یونگر در این باره چنین نوشته است: فاصله‌ها و چارچوب‌های زمانی به هیچ، یا تقریبا هیچ، و در نتیجه نزدیک کردن مردم و فرهنگ‌ها به یکدیگر است.

این محدود شدن اجباری میمون و کریمانه تنها در صورتی معنا پیدا می‌کند که آشکارا قدمی ابتدایی به سوی آن خروج غایی و «فرازمینی» بشریت به شمار رود، آن جهش بزرگ به درون خلاء و هیچی آسمان_ ابتدا به کمک هوانوردی و سپس به واسطه‌ی فضانوردی_ که سخت تناقض‌آمیز است.

اگر سرعت این رهایی به واقع با پیر شدن جهان یکی باشد، جهان خود باید بمیرد، تماما از بین برود، و پس از پشت‌سرهم‌گذاشتن دو نوع بیابان متعارض، عالمی نامتناهی فارغ از هر افقی به وجود بیاورد که در آن تنها، بالاخره تنها، خواهیم شد: بیابان فراوانی و بیابان فراخی خلاء کیهانی.

این مرا به سرگیجه‌ای افقی می‌اندازد که مانند آن نوع دیگر سرگیجه‌ی ناشی از سقوط، مرا به دویدن وامی‌دارد، به غلتیدن روی زمین تا جایی که چشم کار می‌کند.

خارج از دید و خارج از مکان در پرواز یا در حال کوچی نجومی_ از این رخداد تنها یک قدم یا به بیان دقیق‌تر یک گام قوسی فاصله داریم.

و بالاخره خط افق نشانه‌ی آخرالزمانی تمامی بیابان هاست: بیابان آب(دريا)، بیابان خشکی و بیابان هوا(در جو) که سیاره‌ی ما را احاطه کرده و آن را قابل سکونت ساخته است. اکنون افق زمینی، چه محدوده‌ی لیتوسفری کاروان‌ها و چه محدوده‌ی هیدروسفری سفینه‌ها، به نقطه‌ی اوج سرخی نور، به آخرین حد اتمسفر، بسط می‌یابد که هوای رقیق استراتوسفر را از خلائی جدا می‌کند که ماهواره‌ها و سفینه‌ها در آن سیر می‌کنند؛ این وسایل نقلیه و ابزار نه فقط به ژیروسکوپ مجهزند، بلکه افقی مصنوعی دارند که آن‌ها را در راه‌شان هدایت می‌کند. این امر تأییدی است بر این نکته که این مکان‌یاب تا چه اندازه برای بردارهای متحرک ضروری است، این خط آرمانی، یا به بیان دقیق‌تر، این خطی که نماد آرمانی بیایان است.

تمامی بیابان‌ها پشت‌به‌پشت یکدیگر در طول این خط که از یک سر کره‌ی زمین تا سر دیگر کشیده شده گرد هم می آیند و دوباره با یکدیگر یکپارچه می‌شوند تا هم نشانه‌ی «عزیمت» باشند و هم «رسیدن»_ راه ارتودرومی که کمال خطی کوتاه‌ترین فاصله از یک نقطه به نقطه‌ی دیگر را به تصویر می‌کشد.

بر زمین موجودات زنده، بیابان به این ترتیب تنها یک خط است، خط رأس کر‌ه‌ی زمین یا خط سایه‌ی زمین درخشان، پایانه‌ی روز است که زمان را می‌زاید: وقت محلی تاریخ بشریت را. خط افق مدام در حال فرار است، چرخش زمین آن را با خود می‌برد. به فراز تپه‌ها می‌رود، به درون دشت‌ها پایین می‌آید و به راه خود در مناطق ساحلی ادامه می‌دهد و به سرحد زمین قابل دیدن می‌رسد. اینجا بیابان چیزی نیست جز جریانی تند، نشست راه جرمی آسمانی که در کیهان در حال چرخش است. “بیابان فراوانی” سفری است در خلائی که حیات را انتقال می‌دهد. اگر مطابق ادعای ژئوفیزیکدان‌ها “فضا آن چیزی است که نمی‌گذارد هیچ چیز در مکانی واحد بماند”، چیزی که در تراکم سیاره‌ای معلق بر فراز مغاک خلاصه شده، آن‌گاه خط افق پدیده‌ای در حال وسعت یافتن است_ خاطره‌ی خاموش خاستگاه تمثیلی عالم.

 

سبد خرید ۰ محصول