چند روز پیش بود که در راه پر پیچ وخم شمال بودم. خودرویی جلوی ما آهسته میرفت و دو مرد جلو و دو زن پشت نشسته بودند. شاید سرخوشانه در پی شادی میرفتند. زن دست خود را با تلفن همراهش کامل از پنجره بیرون برده بود و رها، بیآنکه ببیند، از منظرههای در گذر عکس یا فیلم میگرفت. دوربینِ همراه واسطهای شده بود تا بیکمک چشمش چشماندازهای «طبیعی» را ببیند و لابد چند لحظهای بعد همراه با دوستانش این چشماندازها را نگاه کند، و همهنگام دوربین واسطهای شده بود تا پوست دستش هوای «آزاد» را بیواسطه حس کند، لمس کند.
اگر به فرودگاه، به ویژه فرودگاه خارجی، رفته باشیم، کم ندیدهایم دستهایی را که از میان جمعیت بالا رفتهاند و مشتاقانه میخواهند دوربینشان پیش از خودشان عزیزِ بازگشتهشان را ببیند.
درآن رخداد هم خیلی از مردم با تلفن همراهشان در کار بودند. تلفنها انگار از کار افتاده بودند. اما دوربینها به کار بودند، و به اندازه آدمها سهیم در رخداد.
بیش از هفتاد سال پیش بود که والتر بنیامین در نوشته دورانسازش «اثر هنری در دوران تکثیر مکانیکی» (یا هر برابر فارسی دقیقتر دیگری که روی آن بگذاریم)، موشکافانه این نکته را شکافته بود که چگونه ادراک و تجربه ما از جهان بر اثر بازتولید مکانیکی تصاویر از بنیاد دگرگون میشود. این دگرگونی در دوران ما، یعنی در دوران بازتولید دیجیتال تصویر، ژرفا و گسترش بیشتری یافته است. دوربینها دیگر امتداد چشم آدمهای کنجکاو، یا نظرباز نیستند. بیشوکم هر آدمی دوربینی همراهش است. دوربینها دیگر به چشمها نچسبیدهاند. صفحه نمایشگرشان، هم از چشم فاصله دارد و هم از واقعیت. دوربینها سرراست و آشکارا نقش میانجیگری را بازی میکنند. واسطهای بافاصلهاند. این فاصله دریافت ما را از فاصله خود از دیگری و از جهان، از اساس تغییر داده است. نمیدانم دورتر شدهایم یا نزدیکتر.
+ نوشته شده در پنجشنبه ۶ آبان ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۴۱ توسط مهران مهاجر