معرفی مقاله:
سنت رفتن به جایی «دیگر» برای تحصیل هنر، با همهی ریشههای تاریخیاش از سالها پیش تا دههی منتهی به انقلاب در مسیر یک طرفهی شرق به غرب به قوت خود باقی بود. زهرا قراخانی در مقالهی «در آنجا دیریم و در اینجا زود…» به مهاجرت نقاشان دههی ۴۰ و ۵۰ ایران پرداخته است. ابتدا با فهرست آماری دقیقی که از نقاشان این دو دهه تهیه کرده به محل تولد و مکان مهاجرت و تعداد سالیان مهاجرتشان نگاهی داشته و سپس با بررسی روند مهاجرتشان، به تأثیر آن بر زندگی هنرمندانی چون منیر فرمانفرماییان، حسین زندهرودی، بهمن محصص و بسیاری دیگر پرداخته است.
شیوهی هنری هر یک از این نقاشان در ابتدا تحت تأثیر تعلیمات سادهی معلمانشان در ایران بوده، اما زهرا قراخانی با بررسی طیف گستردهی مهاجرت این نقاشان تأثیر شیوههای گوناگون برای مثال اکسپرسیونیسم در آثار مارکو گریگوریان و منوچهر یکتایی را از زیر نظر گذرانده تا چگونگی تغییر روند کاریشان را شرح دهد. هنرمندانی که با دانشی نو تصمیم به بازگشت میگیرند تا به گفتهی خودشان با تدریس در دانشگاهها تغییری در روند هنری ایران ایجاد کنند. اما ایران دهههای پس از ۵۰ درگیر تغییراتی چون انقلاب و جنگ شد و نقاشان مهاجر دوباره مجبور به ترک وطن شدند. زهرا قراخانی در این مقاله به این مهاجرت دوم نیز پرداخته که چگونه مسیر این نقاشان را برای همیشه تغییر داد.
.
بخشی از مقاله:
به اعتراف اغلب هنرمندانی که نامشان را در لیست میبینیم، آنها در زمان ورود به دانشگاههای اروپا، ناگهان متوجه شدند آنچه در ایران آموخته بودهاند اشتباه، ناقص و سطحی بوده و بسیار باعث سرخوردگی. اغلب آنها به توصیهی استادان جدیدشان خطی بر همهی آموزههای کلاسیک که در دانشگاههای ایران کسب کرده بودند، کشیدند و روشهای مدرنیستی را جایگزین آنها کردند. بیشترین عاملی که در سالهای بعد شخصیت هنری این هنرمندان را شکل داد، مربوط به همین زمان یعنی سالهای تحصیلشان در دانشگاههای خارجی بود. تشخیص تحولاتی که به واسطهی قرارگیری در جریان آموزش هنری در اروپای آن سالها، در کار این نقاشان اتفاق افتاد، اصلاً سخت نیست.
تأثیرپذیری از هنر غرب دربارهی اغلب متولدین ۱۳۲۵ـ ۱۳۰۰ ( اگر تعداد کمی از آنها که مستقل و خارج از چهارچوب شیوههای رایج زمان خود کار میکردهاند را در نظر نگیریم) به شکل واضحی به چند شیوهی هنری مشخص محدود است. در این زمان هنوز میشد از سبکهای مستقل مدرنیستی نام برد و آثار را لااقل به لحاظ ظاهری به یکی از آنها نسبت داد. آبستره، آبستره اکسپرسیونیسم و پاپ شیوههایی هستند که تقریباً در کار همهی این هنرمندان، هر یک به شکلی، وارد شد. چرا که این سالها مصادف با اوجگیری این جنبشها و سبکهای هنری در اروپا و آمریکا بود. این موضوع دربارهی آثاری که این هنرمندان به آنها شناخته شدهاند، صدق میکند و شاید تأثیرات کوتاهمدت و گذرا را شامل نشود. مثلاً وقتی از آثار محسن وزیری مقدم حرف میزنیم بیشتر منظور آثاری است که او در زمان محبوبیت هنر آبستره (حدود دهههای ۳۰ و۴۰ شمسی) و تحت تأثیر گفتههای یک پروفسور ایتالیایی مبنی بر کامل نبودن سبکهای واقعنما، به وجود آورد. او در این زمان در آثارش متأثر از سادهسازی آثار هانری ماتیس و پلکله بود و به خاطر آن بسیار تشویق میشد.
برای مثالهای بیشتر میتوان از منوچهر یکتایی گفت که در اوج شکوفایی مکتب نیویورک و محبوبیت آثار جکسون پالاک به آمریکا رفت و کارهایش حال و هوای اکسپرسیونیستی پیدا کرد و یا ناصر عصار که در کنار میلش به هنر شرق دور به اکسپرسیونیسم انتزاعی علاقه نشان داد، مارکو گریگوریان در زمان شهرت اکسپرسیونیسم به ایتالیا رفت و آثارش از آن متأثر شد، هادی هزاوهای همزمان با رواج آثار اکسپرسیونیستی در آمریکا مجذوب این سبک شد.