دایدو موریاما/ ژاپن/ عکاسی

از سند تا یاد / دایدو موریاما / الهام شوشتری‌زاده

بخشی از متن:

خودم به مثابه یک آماتور

وقتی به عکس‌های خودم می‌نگرم که در برابرم قرار گرفته‌اند، متوجه می‌شوم صرفاً چیزهای دوست‌داشتنی یا واقعاً دوست‌نداشتنی [البته از نظر خودم] را به عنوان سوژه‌های عکاسی انتخاب می‌کنم. این‌جا دوباره گرفتار این فکر می‌شوم که چه آماتوری هستم. (اتفاقاً در نمونه‌های بالا، چیزهای مورد علاقه‌ام، موتورسیکلت‌ها، جعبه‌های موسیقی، مانکن‌ها و درخت‌ها هستند و منفورترین چیزها هم بچه‌ها، هواپیماهای جت، خانه‌ها و ماهی‌ها.)

در زندگی واقعی تمایزی آشکار میان این دوست‌داشتنی‌ها و دوست‌نداشتنی‌ها می‌گذارم. با این حال، در خودآگاه و ذهنم، این اشیا طبقه‌بندی نشده‌اند و دلایلی بسیار مستقل برای وجود داشتن دارند. مثلاً وقتی بلند شدن یک جت را می‌بینم، وحشت‌زده می‌شوم، گویی که انگار انسانی ماقبل تاریخ‌ام؛ اما در عین حال، قلبم از حسی خوشایند می‌تپد. من با دیدن اشیای خاصی اغلب دچار این احساسات متضاد می‌شوم. به عبارت دیگر، من همزمان دو میل متضاد دارم، میل بازگشت به مبدأ و میل رسیدن به پایان. به بیانی دیگر، آنچه باعث می‌شود شاتر را فشار دهم، چیزهایی هستند که چنین حس‌های متضادی را در سلول‌هایم می‌دوانند.

عکس‌هایی که می‌گیرم، در معنای لامسه‌ای، چیزهای «محبوب» یا «منفور» من‌اند. این یک بازتاب گریزناپذیر و طبیعی است. اما اگر بیش از حد تسلیم این فتیشیسم شوم، عکس‌هایم از واقعیت‌های من تهی می‌شوند یا جنبه سند و یادگاری بودن را از دست می‌دهند؛ پس این ریسک وجود دارد که این عکس‌ها صرفاً تبدیل به عکس‌هایی درباره درون‌نگری من شوند.

با این که ممکن است عکاسی من یادگاری‌ام باشد، اما درون‌نگرانه نیست. بنابراین باید فتیشیسم خود را مهار کنم.

همان‌طور که قبلا گفتم، من پاسخ‌ خوبی برای این سؤال که «چطور عکس می‌گیری؟» ندارم، چون تنها چیزی که درباره عکاسی می‌دانم این است که من، به نحوی، یک عکاس آماتور فرا ـ شخصی۸ ام. از این گذشته، سخت است که این‌جا شرح دهم هر عکس را چرا و چگونه گرفته‌ام. مسئله این است که آیا چنین کاری اصلاً برای شما جالب است یا نه. اگر این متن را تا این‌جا خوانده‌اید و لذت برده‌اید، برای من کافی است.

متنی پیرامون دایدو موریاما به قلم لوی اشتراوس

مقالات مرتبط در فصلنامه:

سبد خرید ۰ محصول