شهریار توکلی تهران -۱۳۷۹

داستان دو «شهر»: «فرد» و «دولت»، «فرد» و «پول» /محمد سعید حنایی کاشانی

 

محمد سعید حنایی کاشانی در مقاله داستان دو شهر: «فرد» و «دولت»، «فرد» و «پول» به تقابل رابطه‌ی شهر و روستا در روند مدرن شدن جوامع می‌پردازد. نویسنده به آرای دو متفکری که رابطه‌‌ی فرد را در ارتباط با شهر بررسی کرده‌اند، رجوع می‌کند. شهر برای روشنفکران و هنرمندان حسی دوگانه ایجاد می‌کند، گاه بیزار می‌شوند و گاه عاشق شهر؛ این ارتباط چگونه شکل می‌گیرد؟

ابن خلدون شهر را هم غایت آمال بشر می‌دانست و هم پایان آن، او شهر را در رابطه با مفاهیم دولت و فرد تفسیر می‌کند. از سوی دیگر، زیمل به توصیف شهر با در نظر گرفتن رابطه فرد و پول و خصایص زیستن در کلانشهر می‌پردازد. زیمل آگاه است که «شهر قدیم» و «شهر جدید» هرکدام در برابر فرد سدهایی می‌گذارند و او را وادار به توقف می‌کنند. اما در هرکدام از این شهرها فرد وسایلی برای مقابله و انطباق دارد. از همین روست که انسان «کلانشهر»ی امروز حتی طاقت زندگی در شهرستان را نیز ندارد.

بخشی از متن محمد سعید حنایی کاشانی:

«شهر» در عصر قديم: «فرد» و «دولت»

انسان با گذار از «روستا» به «شهر» از «طبيعت اول» خود فراتر مي‌رود و «طبيعتي دوم» مي‌يابد. اما در هر حال، چه در جهان قديم و چه در جهان جديد، بزرگترين مسئله‌اي که براي انسان وجود دارد «صيانت ذات» است. اين صيانت ذات در نخستين مرحله عبارت بود از کسب غذا و سرپناه و سپس حفظ همين چيزها از «دستبرد ديگران». بدين طريق، مبارزه با «طبيعت» و مبارزه با «همنوع» دو چالش بزرگي بود که انسان‌ها بايد از سر مي‌گذراندند تا به بقاي خود اميدوار با‌شند.

نظم مدني «شهر» و پديد آمدن «دولت»، با انحصار زور و سلاح در دست دولت، و نيز استحکامات دفاعي شهر، برج و بارو و خندق و ديوار، پاسخي بود به نياز دوم و حال آنکه در هنگام محاصرة غذايي ديگر از برج و باروها نيز کاري بر نمي‌آمد و «طبيعت اول» پيروز مي‌شد. ابن خلدون «شهر» را، هم «غايت» آمال و تمدن بشري و هم «پايان» آن مي‌دانست. از نظر او، انسان براي ارضاي نياز‌هاي طبيعي در مبارزة دائمي با طبيعت است. همين امر او را نيرومند و دلير مي‌سازد.

«فرديت» او رشد مي‌کند و او مي‌تواند دفاع از حقوقش را خود به عهده بگيرد. با اين همه، انسان در اين مرحله بيش از هرچيز دلمشغول برآوردن نيازهاي ابتدايي و ضروري خود است. اين اهتمام به نيازهاي ضروري هيچ جايي براي رشد ديگر امکان‌هاي وجودي انسان باقي نمي‌گذارد. اما «شهر» جايي است که در آنجا انسان به آسايش و آرامش و فراغت دست مي‌يابد. از «آرامش» و «آسايش» و «فراغت» است که علوم و فنون گسترش مي‌يابد و انسان فرهيخته‌تر مي‌شود. با اين همه، اينها فرديت انسان را ضعيف مي‌کند. چون در «شهر» پيش از هرچيز فرد مي‌بايد اطاعت کند.

سبد خرید ۰ محصول
رفتن به نوار ابزار