معرفی مقاله:
«حاکم طبس» یادداشتیست از نسرین ترابی، بر عکسی از عمادالدوله که ما را به دنبال خود به تماشای دوبارهی جزئیات و کیفیات این عکس، از چشم نویسنده میکشاند.
.
بخشی از مقاله:
عکسی از عمادالملک حاکم طبس که به سال ۱۲۸۳ هجری قمری توسط آقارضا اولین عکاسباشی دربار ایران در سفر اول خراسان ناصرالدین شاه گرفته شده است.
عکاس یادش رفته آن پرده سیاه معروف را بیندازد یا حاکم را خوش نیامده بود؟ جلوی دیوار کاهگلی صندلیای که دیده نمیشود را گذاشتهاند و خان قبایش را روی لباسهای زیرین مرتب کرده، کلاه تازه مد شدهاش را بر سر میزان کرده و رفته مقابل آفتاب نشسته تا برای اولینبار از نعمت داشتن چیزی باشکوه، خاص و گرانبها از سوی شاه برخوردار شود. دست چپ را روی پای چپ با پنجههای باز گذاشت و در دست راست شیئی گرد و براق مثل ساعت را میان دو انگشت شست و اشاره به قصد نمایش نگه داشت، با چهرهای تیره و پرمو، ریش، سبیل و ابرو و ما را هنوز مینگرد؛ از پشت سالهای دور.
راست روی صندلی نشست با نگاهی به روبرو، دلش غنج میزد آیا؟ از آن لحظه پرشکوه تافتن به سوی ثبت در تاریخ، برای همیشه نقششده در ذرات نقره مقابل آن جعبه با دستمال سیاه روی سر عکاسباشی ، سعی می کرد راستتر بنشیند، بیخبر از واژگونی آنچه در چشم عکاس بود. تمامی حواسش به سوراخ دوربین بود و آن گردی براق دست راستش.
کلاه تیره آمده بود پایین، ترسیده به ابروان انبوهش ایستاد، زیر ریشها آن مثلث واژگون سپید تا جناغ سینه و بعد ماند؛ سپید شال کمر از زیر قبا. نشسته زیر یک طاقی منحنی، بنای سادهی روستایی و بادبزن چوبی بر نمد روشن روی زمین نزدیک پایش افتاده بود. به اصرار عکاس یا میل خودش برای رهایی دستی که آن گردی سفید درخشان را نشان میداد.