جف وال شیر-۱۹۸۴ /جف وال: پیکره‌ها و مکان‌ها / رولف لاتر / کتایون فروهش، کیانا فرهودی، ندا فعلی

جف وال: پیکره‌ها و مکان‌ها / رولف لاتر / کتایون فروهش، کیانا فرهودی، ندا فعلی

روایت خاطرات آن‌طور که حسِشان می‌کنیم.

«شکی نیست که یک تصویر فی‌نفسه داستانی دارد؛ و داستان داده‌شده، عنصری عینی از رسانه‌ی عکاسی است. باید بپذیرم که ما به صورت اجتناب ناپذیری در این روایت‌ها جذب می‌شویم. هیچ قانونی وجود ندارد که بگوید چه نوع داستانی باید در کار هر شخص باشد. کار من شکلی داستانی دارد؛ چیزی که از حقیقت و طبیعت عکاسی نشأت می‌گیرد.»

جف وال (Jeff wall) یک «قصه‌گو» است. او درباره مردم، درباره زندگی طبیعی یا شهری آن‌ها، و درباره شیوه هر روزه‌شان داستان می‌گوید. برای انجام آن، او ماتریس پیچیده‌ای از تجربه‌های تاریخی و جامعه امروز را ارائه می‌دهد. او سعی دارد تا خاطرات شخصی و جمعی خود را به همراه افق وسیع تجربیاتش به صورت ترکیبات دقیق و زیرکانه میزانسن‌های نمادین انتقال دهد. با این هدف، او عکس‌هایی را در ابعاد بزرگ به شکل شفاف (ترانسپارنت) ارائه می‌دهد و در این عکس‌های چیدمان شده تلاش می‌کند تا اندیشه خلاق در «حالت داستانی» را به عالم هنر – که با حقیقت مدرنیزم در حال از دست رفتن است – وارد کند.

خاطرات تاریخی اهمیت چندان زیادی در کارهای وال ندارند. او خود می‌گوید که هرگز دلبستگی عمیقی نسبت به گذشته نداشته است.

بسته به پیش شرایط ژنتیکی و تجربیات بیوگرافیکیِ خاص انسان‌ها، ادراک ما، تصاویر انتخاب‌شده از تصاویر چند لایه (که هر روزه در زندگی به ذهنِمان جاری می‌شود) را فیلتر می‌کند، و مغز ما در آخر آن‌ها را در خاطرات (حافظه) ما ذخیره می‌کنند. سرشت ترکیبی موضوع تصویری در کارهای وال با این فرآیند (انتخاب داده‌ها از میان انبوهی از اطلاعات در ذهن) متناظر است. او تصویری از خاطرات را (خرده‌پاره‌های فکر را) سرهم می‌کند و به زمان حال می‌آورد. به‌این‌طریق، گذشته دوباره در تلفیق با امروز واقعی می‌شود. به عبارت دیگر تصاویر ذهنی از دنیا، در عکس‌های او به عنوان منظره‌ای کاملاً بدون زمان پدیدار می‌شود.

والتر بنیامین در ارتباط با مسئله ناپدیدشدن نقال و قصه‌گو در روزگار و عصر ما نظریه‌ای دارد: «گرچه نام داستان‌گو برای ما آشنا است، اما او در زندگی بی‌واسطه‌اش به‌هیچ‌وجه یک نیروی در زمان حال نیست. او هم‌اکنون چیزی دور‌شده از ماست و چیزی که از ما هم‌چنان نیز دورتر می‌شود.»

جف وال پایه‌های فلسفی قوی دارد، و گرایش خاصی نیز به نوشته‌های بنیامین و به‌روشنی از نبود آگاهی نسبت به سنت و از ضرورت به‌روزکردن خاطرات آگاه است. زمانی که او کاری را خلق می‌کند، هرگز با یک ایده یا طرح ثابت و مشخص شروع نمی‌کند، در عوض به‌صورت حسی و غریزی به تصاویر ذهنی‌اش از فضاها و مکان‌ها (که در خاطرات کوتاه مدت و بلندمدت‌اش ثبت شده است) تکیه می‌ورزد.

مادامی که ذهن وال پیرامون یک موضوع دور می‌زند، انگار همانند یک فیلسوف گردشگر در شهر (Polis) یونانی در عهد کلاسیک عمل می‌کند؛ مثل کسی که با بصیرت، بینش و تفکر در مجاورت با زندگی شهری، و ارتباط با مردم دیگر و پرسه‌زدن در یک معماری، برانگیخته می‌شود و به‌تدریج خاطرات حاضر (و حتی مدفون‌شده‌اش) را حین فرآیند خلاق فرم‌دهی به ساختار هنری‌اش، شکل می‌دهد.

این مانند چیزی است که در پس ذهن شما وجود دارد، ابتدا آن را نمی‌شناسید، اما وقتی تجربه‌اش می‌کنید، ضمیر ناخودآگاه وارد عمل می‌شود. به این دلیل است که پرسه‌زدن (wandering) در این فرایند اهمیت دارد. …

اگر علاقه‌مند به مطالعه‌ی بیشتر پیرامون جف وال هستید، متن «جف وال، راوی معاصر صحنه‌ها در تاریخ هنر تجسمی» را به شما پیشنهاد می‌کنیم.

سبد خرید ۰ محصول