اثری از نصرت الله مسلمیان از نقاشان شاخص ایران

تلفیق یا التقاط، تزریق یا ضرورت / گفت‌وگو با نصرت‌اله مسلمیان

 

بخشی از مقاله:

ایمان افسریان: در شماره پیش به چهار نفر از نقاشان نسل قبل اشاره شد که به نظر می‌آید هر کدام از طُرق مختلف بر نسل بعد تاثیر گذار بودند. این افراد محسن وزیری مقدم، هانیبال الخاص، رویین پاکباز و آیدین آغداشلو بودند که در مطالبی به شرح و نقد عملکرد هر کدام از این افراد پرداخته شد. گویا شما نقدی نسبت به مطالب شماره گذشته دارید، خوشحال می‌شویم آن را بازگو کنید.

نصرت‌اله مسلمیان: در ابتدا بگویم که از خواندن مطالب این شماره خیلی لذت بردم. این نوع نگاه در سال‌های گذشته کمتر نظیر داشته که علاوه بر تقدیر از نقش افراد با نگاهی تحلیل‌گر و انتقادی به کار آن‌ها توجه شود و نتیجه صرفا به صورت بزرگ نمایی و تعارف و یا نیش و کنایه منتهی نشود. از این نظر مطالب علاوه بر آنکه مسیر تلاش این افراد را روشن می‌کرد چالش‌هایی را هم نسبت به این مسیر برای خوانندگان بوجود می‌‎آورد.

– اما نقد من بیشتر متوجه مطالبی است که در مورد پاکباز نوشته شده بود. نتایجی که از مقدمه چینی‌های ابتدایی گرفته شده در بعضی موارد با استنباط‌های شخصی من هم سو نیست و ذهن من را برانگیخته می‌کند.

– همانطور که شما هم اشاره می‌کنید پاکباز روشنفکری متعلق به جنبش روشنگری است و باید فعالیت‌های او را در این بستر دید. او سعی دارد تجربه زیسته خودش در اجتماع را با برداشت‌هایی که از تحولات مدرنیستی جهانی دارد تلفیق کند و در این راه راهکارهایی دارد و سوالاتی برایش طرح شده که آنها را پی می گیرد. من فکر می کنم مشکل اصلی در مقاله “پاکباز در نوشتار” از جایی شروع می‌شود که شما این نوع نگرش را به یک شیوه‌ی مکانیکی تقلیل می‌دهید. مشکلات بعدی همه از همین نوع نگاه ناشی می‌شود یعنی در مرحله بعد از نظر شما هنری که پاکباز به دنبال آن هست در عمل و در ساحت نقاشی تبدیل به آثاری با ماهیت گرافیکی می‌شود. یا چنانکه در مقاله آمده است این نقاشان با “شناخت نظام‌های قراردادی زبان مدرن و یافتن فرمول‌های معنادهی آن تجربه‌ها، دریافت‌های خود را از واقعیت اجتماعی (یا غیر اجتماعی) که عمدتا در زبانی غیر تصویری در ذهن ما شکل می‌گیرد را به زبان تجسمی ترجمه می‌کند.”

– به نظر من این زاویه دید مشکل زاست چرا که در قدم اول تفاوت نگاه التقاطی و تلفیقی را نادیده می‌گیرد؛ در نگاه تلفیقی شما باید خود را از متن زمان و مکان زیست خود جدا کنید و با شناختی که نسبت به خود و محیط به دست آورده‌اید دوباره به متن خود بازگشت کنید. در واقع با آگاهی و شناخت و معرفت است که می‌توان خود را بیرون از سُنت یا متن فرهنگی برد و سپس در حوزه تجارب زیسته خود قرار گرفت. در فضای امروزیِ ما مواجه با تجربه مدرنیته تقدیری است که نمی‌توان از آن گریخت چه در عرصه فلسفه، چه تکنولوژی و چه فرهنگ و هنر. پاکباز در چنین فضایی یک نگاه تعاملی و تلفیقی را توصیه می‌کند و این خیلی با یک دید التقاطی فاصله دارد. این نگاه ترکیبی چیزی است که ما امروزه در عرصه بین المللی در کشورهای آسیایی و آفریقایی و… هم با آن مواجه هستیم.

– به نظر من نقطه قوت اندیشه پاکباز اتفاقا در همین جاست؛ در واقع او از ابتدای فعالیت‌‎اش درتالار قندریز در تلاش بود نگاه واکنشی را به دیدی کُنشی تبدیل کند.

.

پیشنهاد مطالعه: مقاله‌ی «درباره‌ی سازوکار و دلالت‌های تصاویر نصرت‌اله مسلمیان»

سبد خرید ۰ محصول