اثری از فرشید مثقالی که برای شماره‌ی مهاجرت حرفه هنرمند کشیده شد.

تحقق ایران در خارج از ایران، تحقق خارج از ایران در ایران / شمیم مستقیمی

 

معرفی مقاله:

ماندن و رفتن بحث همیشگی است. چه کسانی اما بیشتر درگیر این سؤال هستند؟ و با انتخاب یکی از گزینه‌های ماندن و رفتن چگونه بر زندگی و مهم‌تر از آن حرفه‌ی خود تأثیر می‌گذارند؟ می‌توان گفت دانشجویان رشته‌های فنی و یا کسانی که در پی زندگی آکادمیک هستند راه مهاجرت را هموارتر از بقیه برای خود می‌بینند اما این تصمیم برای هنرمندان که نیازمند بستر فرهنگی و اجتماعی خود هستند با پیچیدگی‌های بیشتری روبه‌روست. در این مقاله شمیم مستقیمی با بررسی زندگی هنرمندانی چون امیر نادری، سهراب شهید ثالث و ابراهیم گلستان که به زعم بسیاری بعد از مهاجرت اقبال کارهایشان به اندازه‌ی آثار قبل از مهاجرت‌شان نبوده، سعی دارد دو روی سکه‌ی مهاجرت هنرمندان را بررسی کند، زیرا از طرف دیگر با نویسندگانی چون رضا قاسمی و شاهرخ  مسکوب روبه‌روایم که بیشتر آثار مطرح‌شان را در جایی خارج از ایران نوشتند و حتی آثار مهم‌تری را خلق کردند. به زعم شمیم مستقیمی شاید فرقی نکند که ساکن کجا هستی، سکونت‌گاه در برابر پدیده‌ی جهانی شدن کوچک‌تر از آن است که ابراز وجودی کند زیرا خیلی‌ از آن‌هایی که رفته‌اند در واقع هنور اینجا هستند و خیلی از آن‌ها که نرفته‌اند در واقع رفته‌اند. ماندن یا رفتن در معنایی‌عمیق‌تر اتفاقی است در ذهن.

.

بخشی از مقاله:

نجف دریابندری در گفتگو با نگارنده در جریان ساخت مستندِ یک دور تمام، گفت که اقامت دو ساله‌اش در آمریکا به او فهمانده که خارج از ایران هیچ کاری نمی‌تواند بکند و بهتر است هرجور که هست زودتر به ایران بازگردد. ابراهیم گلستان با سال‌ها در خارج از کشور بودن هیچ تولید فرهنگی نداشته. ورشکستگی هنری محسن مخملباف و بهمن قبادی با فیلم‌هایی که در خارج از ایران ساخته‌اند روشن تر از آن است که نیاز به بررسی داشته باشد.

 

اما اگر از این نمونه های عینی بتوان نتیجه های دیگری گرفت، آن‌وقت چه؟ مثلاً درباره‌ی امیر نادری با یک نگاه دقیق‌تر می‌توان چنین گزارشی داد: فیلم‌های موفق او مثل دونده در ایران تماشاچی چندانی نداشت و بیشتر در جشنواره‌ها و به سبب توجه غربی‌ها برای ایرانی‌ها هم اثر مهمی شد. در چنین حالتی او در مهاجرت خیلی هم ضرر نکرده. چهار فیلم اخیرش به همان اندازه فیلم‌های قبلی در جشنواره‌های مختلف شرکت کرده و مثل همان فیلم دونده و آب باد خاک کم بیننده و بیشتر مورد توجه فستیوال‌ها بوده. بعید بود اگر در ایران هم فیلم می‌ساخت می‌توانست مخاطب بیشتری داشته باشد. اِلا اینکه دوستداران آثارش حالا به جای اینکه ایرانی باشند از ملیت‌های دیگری هستند و گوناگون‌تر. فیلمسازان دیگری هم در همین ایران می‌شود نشان داد که بعد از یکی دو فیلم قابل اعتنا تمام عمرشان را صرف تلاش برای کپی کردن از روی دست خودشان کردند و هیچگاه هم آن تجربه‌های ماندگار را تکرار نکردند. مسعود کیمیایی یکی از آن‌هاست. آیا نمی‌توان تجربه های امیر نادری را از این دست دانست؟ و نه صرفاً به دلیل مهاجرت؟

 

در عالم نویسندگی هم می‌توان مشابه این استدلال را تکرار کرد. رضا قاسمی بعد از مهاجرت هم از کیفیت کارهایش  کم نشده که هیچ، می‌توان گفت در همان راستای مورد علاقه‌اش در حال تجربه اندوزی است و به خلق اثر ادامه می‌دهد. راه‌های جدیدی برای ارتباط با مخاطبانش پیدا کرده و به نوشتن ادامه می‌دهد.

 

 

خیلی از آن‌هایی که رفته‌اند در واقع هنوز اینجایند و خیلی از آن‌ها که نرفته‌اند در واقع رفته‌اند. ماندن یا رفتن در معنایی عمیق‌تر اتفاقی است در ذهن. وطن ساحتی است در ذهن و روان آدم. و مرزهای این وطن را خیلی چیزها تنگتر یا گشادتر می‌کند. فضای خانواده، عُقده ها، علاقه‌ها، کاسبکاری‌ها، شرافت‌ها و…خیلی چیزهای دیگر. قضیه را متأسفانه انگار نمی‌شود یکسره کرد.

سبد خرید ۰ محصول