معرفی مقاله:
مرز زیبایی طبیعی تا اندازهای مبهم است و زیبا بودن یا نبودن بعضی موجودات یا پدیدههای طبیعی روشن نیست. هر فرد میتواند به یک مثال یا نمونهی روشن مشخص از موجودات یا پدیدههای طبیعی فکر کند که بیدرنگ بشود با کلمهی «زیبا» آن را توصیف کند. در مقالهی حاضر پارسونز در همین نکته تمرکز خود را گذاشته؛ چرا طبیعت را زیبا میبینیم و چگونه این منظر تغییر کرد؟ او اشاره خواهد کرد که نقاشی از طبیعت تا مدتها امری نازیبا تشخیص داده میشد و این نگاه از قرن هجدهم بود که تغییر کرد. او با کمک گرفتن از سه تفکر، یعنی تفکر کلاسیک دربارهی امر زیبایی، دور از دسترس بودن نواحی طبیعی و تأثیر برخی آموزههای مذهبی و البته مفاهیمی چون امر خوشمنظر و امر پرشکوه این موضوع را بیشتر واکاوی میکند.
بخشی از متن:
عامل اول به چگونگی ادراک زیبایی در تمدنهای کهن، یعنی یونان و روم، مربوط میشود. کلمات مترادف با کلمهی انگلیسی beautiful در زبانهای کلاسیک، یعنی kalon در یونانی و pulchrum در لاتین، غالباً بر حسب اوصاف ریاضی، به ویژه مفهوم تناسب، فهمیده میشدند. تناسب، در کلیترین مفهوم کلمه، به اندازه، تعداد و نحوهی چینش اجزا در یک کل مرکب بازمیگردد. هنگامی که مفهوم زیبایی به مثابهی تناسب بر مدرکات حسی اطلاق میشد این اندیشه را تداعی میکرد که شیء زیبا شیئی است که متضمن ویژگیهایی چون تقارن، توازن و هماهنگی میان اجزای تشکیلدهندهی خود باشد. این تصور از زیبایی در آثار فلسفی نظیر «فیلبوس» (Philebus) افلاطون دیده میشود. در این اثر چنین آمده است: «مقیاس و تناسب در همهی زمینهها خود را در قالب زیبایی و فضیلت نشان میدهند.» و بدون شک جلوهی تناسب را در آثار بزرگ مجسمهسازی و معماری کلاسیک، نظیر پارتنون، مشاهده میکنیم. وقتی میگوییم فلان بنا یا مجسمه ظاهری «کلاسیک» دارد، مقصودمان اشاره به همین نمود زیبا و باشکوهی است که نشان ویژهی تناسبِ کامل است.
از دید اهالی دوران باستان، فرم انسانی نمونه و مثال کامل تقارن و تناسب بود. یعنی همان ویژگیهایی که در بناهای خوشساخت مشاهده میشد. اما در آمیختگی طبیعی سنگ، آب و چوب که یک منظره را به وجود میآورند، نامنظمی و بیقاعدگی جای تناسب را میگیرد. برای مثال، در طبیعت حتی یک شکل سادهی منظم مثل زاویهی قائمه تقریباً وجود ندارد. بنابراین، در تاریخ غرب، زیبایی طبیعی اغلب جزئی بدیهی از حس مشترک یا عقل سلیم نبود بلکه تعبیری متشکل از کلمات متناقض تلقی میشد. یک منظره به هر اندازه که زیبا بود، زیبایی خود را مدیون نیروهای انسانی بود که روح تناسب در آن دمیده بودند، چنان که درخت و گل و پرچین را به دقت میآراستند تا باغی متعارف بهوجود آید.
به دست دادن تعریف دقیقی از مفهوم امر خوشمنظر دشوار است. ولی با تمرکز بر کاربرد مصداقی آن، بهویژه وقتی در مورد انواع خاص منظره در آثار اولین منظرهپردازان اروپایی نظیر رزا، لورن و دوگه به کار میرود، میتوانیم تا اندازهای به مفهوم این کلمه پی ببریم. این نقاشان بیشتر صحنههای روستایی میکشیدند و اشکال نامنظم، واریاسیونهای ناگهانی و بافتهای زمختْ آثار آنان را متمایز میکرد. تابلوی مرسوم خوشمنظر معمولاً یک برکه با شکل نامنظم، ابر، درخت با شاخ و برگ رنگارنگ و عناصر دیگری مثل بناهای مخروبه، راههای پیچدرپیچ و حیوانات را شامل میشد. آثار این نقاشان ذائقهی مخاطب را برای رجوع به چشماندازهای واقعی که دارای همین ویژگیها بودند برمیانگیخت. بر خلاف ذائقهی سنتی که چشماندازهای منظم و پرداختشدهتر، نظیر باغهای متعارف، را میپسندید. به این ترتیب، امر خوشمنظر مبنای رویکردی تازه به منظرهپردازی و باغآرایی قرار گرفت و شیوهی جدیدی برای شناخت طبیعت بنیان نهاد.
۰ دیدگاه
هنوز بررسیای ثبت نشده است.