بخشی از متن:
کاریر در مورد همکاری بزرگ خود با بونوئل میگوید ما با هم ۹ فیلمنامه نوشتیم که ۶ تای آن فیلم شد بقیه راهب، آنجا و آگون که ما اغلب آن را یک جشن باشکوه در لاماژور مینامیدیم هرگز فیلمبرداری نشدند او در مورد همکاری در فیلم تریستانا اضافه میکند:در آن فیلم من جز نظارت بر نسخه فرانسه فیلم هیچ کاری نکردم آن هم جدا از دوستی که با بونوئل داشتم بود اما یک مورد کاملا متفاوت سیمون صحرا بود که من را خیلی جذب کرد چرا که بسیار نزدیک به فیلم راه شیری بود کاری که بعدها آن را به انجام رساندیم فیلمنامه بسیار طولانیتر بود حتی همانطور که همه میدانیم فیلم تمام نشد.
راه شیری شگفتانگیزترین فیلمی است که بونوئل ساخته است.
کاریر در پاسخ به سوال به عنوان یک فیلمنامهنویس آخرین فیلم بونوئل چه تاثیری بر شما گذاشت
میگوید صادقانه بگویم این سؤال سختی است برای پاسخ دادن زمانیکه با هم کار می کردیم ایده ای متولد می شد اگر لازم بود این ایده با ایدهای دیگر در هم آمیخته میشد و یا تغییر پیدا میکرد این توضیح آنچه را که در ارتباط با فيلم شبح آزادی آزادانه ترین فیلم او از لحاظ ساختاری اگرچه آزادانه از نوع وهمانگیز آن به وقوع پیوست را به خاطرم میآورد صحنه با دختری که ناپدید گشت و سپس پیدا شد ایده ای بود که در اصل بونوئل آن را از زمان جوانی در ذهن داشت و قادر نبود آن را در هیچ یک از فیلمهایش بگنجاند از این گذشته ما داستانی را به داستان دیگر میبافتیم او همچنین ایدههای دیگری از زمان کودکیش در ذهن خود داشت اینکه انسانها همچون حشرات رفتار کنند برای مثال عنکبوت بیوه سیاه آن ایدهها را به عنوان نقطه شروع بکار میبردیم چند سکانس برای شبح آزادی نوشتیم اما هرگز از عهده تطبيق دادن آنها با فیلمنامه برنیامدیم به علاوه این اتفاق برای دیگر سکانسها هم روی داد از طرف دیگر صحنه تئاتری در جذابیت پنهان بورژوازی ایده من بود مردم میرسند و سپس میفهمند به اتاقی برده شدند و بر روی یک نیمکت طويل نشستهاند آنان فکر میکردند در یک اتاق نهارخوری هستند در صورتیکه بر روی سن تئاتر بودند. نخستین بار که این ایده را برای بونوئل بازگو کردم به نظرش بسیار خیال انگیز آمد فقط وقتی ایده از رویا وارد فیلمنامه شد آن را با نهایت هیجان پذیرفت شروع به کار بر روی ایده کرد و نقش دون ژوان را برای خودش گذاشت.