عکسی از ریچارد اودان که از جان فور کارگردان صاحب‌نام امریکایی انداخته است.

پرسش از اقتصاد هنر: چند یادداشت پراکنده / منصور براهیمی

 

معرفی مقاله:

در شماره‌ی ۱۴، (زمستان ۸۴)، حرفه: هنرمند، سه مقاله‌ی پیاپی، به ترتیب از آقایان ایمان افسریان، مسعود کوثری و روبرت صافاریان، به چاپ رسید که به نحوی به اقتصاد، جامعه‌شناسی و مطالعات فرهنگی هنر اختصاص داشت. این مقاله در واقع یادداشتی است بر این سه مقاله و منصور براهیمی نظرات خود را نسبت به آرای گفته‌شده مطرح کرده است. به اعتقاد او در این مقالات پرسش‌هایی طرح شده و نیز مسائلی پیش کشیده است که نیازمند بحث و احتمالاً شرح و بسط بیشتری است.

.

بخشی از مقاله:

۱) به نظر من، نوشته‌ی بی‌پرده و عینی‌نگر آقای افسریان نقطه‌ی شروع مناسبی است برای ورود به مباحثی از این دست. ویژگی مطلوب آن «تقدس‌زدایی» از اثر هنری است. ما زیاده از حد گرفتار این انگاره‌ی رمانتیک هستیم که گمان می‌کند اندیشیدن به هنر در مقام کالا، گناهی نابخشودنی است. توهین به مقدسات است. هاله‌ی مقدسی که ما در همه حال به گرد اثر هنری می‌تنیم مانع از آن می‌شود که با ذهنی باز به اقتصاد هنر بیندیشیم. مترجم کتاب «فیلم و فرهنگ » نیز نیاز به «معصومیت‌زدایی» از اثر سینمایی را قدم اول ما برای ورود به مطالعات فرهنگی و اجتماعی سینمای ایران می‌داند:

«… مهم‌ترین کاری که چنین متنی ـ کتاب فیلم و فرهنگ ـ می‌تواند انجام دهد، برانگیختن حساسیت اجتماعی ناظران بالقوه نسبت به جریانات پیرامون‌مان است. باید «معصومیت هنری‌ای که در اکثر ناظران فرهنگ و در این مورد سینما و فیلم‌های سینمایی وجود دارد زدوده شود تا بتوانیم با حساسیتی بالا و با دیدی معطوف به کلیت، به یک اثر یا جریان هنری بنگریم. در چنان شرایطی، همپای نقد درونی یک اثر می‌توان از مواجهه‌ی بی‌واسطه با آن فراتر رفت و مؤلفه‌های کلی و تاریخی‌ـ‌اجتماعی دست‌اندرکار را نیز دریافت. تنها با درک پیوند ضروری میان نقد درونی، ساختاری با زیبایی‌شناختی یک اثر، با ابعاد کلی، اجتماعی و فرهنگی آن، می‌توان به نقدی جامع‌نگر دست یافت.»

۳) «هاله‌زدایی» از اثر هنری به ناچار ما را به بحث‌های والتر بنیامین در باب بازتولید مکانیکی اثر هنری بازمی‌گرداند. نقطه‌ی مقابل بنیامین، آدورنو است که خواست مطلوب او در آثار پیکاسوی نقاش و آرنولد شونبرگ آهنگساز به نحوی «هاله آفرین» است. اما مقدم بر آن، می‌توان از بودلر نام برد که وقتی در بولواری در پاریس «هاله‌اش را از دست می‌دهد نه فقط نگران آن نیست، بلکه از آزادی مدرنیستی حاصل از آن احساس سرخوشی می‌کند. ظاهراً «هاله‌زدایی» و «هاله‌آفرینی» از جمله تناقض‌های حل‌ناشده‌ی تفکر مدرن است. زیرا به رغم جدال جانانه‌ی جنبش آوانگارد علیه مظاهر بورژوازی و سرمایه‌داری که طلایه‌ی آن را می‌توان در بیانیه‌های فوتوریست‌های ایتالیایی چون مارینتی و دیگران در دهه‌های آغازین قرن بیستم یافت، مقبولیت عام دعاوی آن‌ها در نیمه‌ی دوم قرن بیستم، نه فقط آثار آن‌ها را به «کالا»یی مطلوب در صنعت فرهنگ‌سازی بدل کرد، بلکه به پیکار بی‌امان آن‌ها علیه هاله‌های مقدس هنری تقدس بخشید! به زعم مارکس بورژوازی هاله‌ی تقدس تمامی مشغله‌هایی را که سابقاً محترم بودند و با خشیت نگریسته می‌شدند، زدوده است. بورژوازی پزشکان، وکلا، کشیش‌ها، شعرا و مردان اهل علم را به کارگران مزدگیر خویش تبدیل کرده است.

۴) آیا انشقاق میان هنر متجدد و هنر بازاری امری طبیعی و همیشگی است یا از اندیشه‌ی مدرنیسم نشأت می‌گیرد؟ اگر منظور از هنر بازاری، هنر عامه‌پسند یا مردم‌پسند باشد، به نظر نمی‌رسد که وجود چنین هنرهایی ویژگی دوران مدرن باشد. تکنولوژی مدرن و شیوه‌های تولید و تکثیر انبوه، تحولاتی جدی در هنر مردم‌پسند پدید آورد. اما تاریخ نشان می‌دهد که گونه‌ای از هنرها، در جوامع خاص و در برهه‌های تاریخی خاص، مردم‌پسند بوده‌اند. در کشور ما به نظر نمی‌رسد که آن مرز طبقاتی حاد میان هنر رسمی و هنر مردمی شکل گرفته باشد. شاعرانی چون فردوسی و حافظ و مولوی هم نخبه‌اند و هم مردم‌پسند. شاید بتوان نقالان شاهنامه یا نقاشی‌های قهوه‌خانه ای را واسطه‌ها یا رسانه‌هایی فرض کرد که مرز میان این دو هنر را پر می‌کرده‌اند.

سبد خرید ۰ محصول