ادوارد دست قیچی ساخته‌ی تیم برتون ادوارد دست قیچی جسم گوتیک پسامدرن / راسل ای. پاتر / علی عامری burton edward scissorhands 1990

ادوارد دست قیچی: جسم گوتیک پسامدرن / راسل ای. پاتر / علی عامری

بخشی از متن:

ادوارد دست قیچی جسم گوتیک پسامدرن مقاله‌ای درباره‌ی وجوه فلسفی این فیلم به کارگردانی تیم برتون است. بیمار اسکیزوفرنیک که برای قدم زدن بیرون می‌رودنمونه‌ای بهتر از بیمار روان رنجوری است که روی کاناپه روانکاو نشسته است او در حالی که بیرون قدم می‌زند دمی از هوای تازه استنشاق می‌کند و رابطه‌ای با دنیای خارج برقرار می‌سازد… او در کوهستان زیر بارش برف است، در کنار سایر خدایان یا مطلقاً بدون هیچ خدایی، بدون خانواده، بدون پدر و مادر.

دلوز و گتاری، ضد اودیپ

بیمار اسکیزوفرنیک که برای قدم زدن بیرون می‌رود.

بدین ترتیب دلوز و گتاری مفهوم سیّار یا چنان که خود می‌گویند نومادیک چادرنشینی، آوارگی خود را در نقد کلاسیکشان از عقده‌ی ادیپ فروید نشان می‌دهند. دنیای این سوژه‌ی اسکیزوفرنیک به شدت ساخته ماشین‌آلات است.هر چیز یک ماشین است. ماشین‌های کوهستانی تمام این‌ها مرتبط با ماشین‌های بدن هستند دقیقاً بدین صورت است که ادوارد دست‌قیچی در فیلمی به همین نام ساخته تیم برتون پا به دنیا می‌گذارد. او تنها و ناقص در عمارت گوتیک و عظیم سازنده‌ی مرده‌اش بر جا می‌ماند. او نه زاده، بلکه ساخته شده است. تنها همراهان او سایر ماشین‌های خاک گرفته هستند. او روزهایش را با آراستن پرچین‌های تزئینی پیچیده با دستان تیغه مانندش سر می‌کند. بدین ترتیب نشانه ادوارد، وجود زخم است. زیرا هر چیز را که لمس می‌کند، قطع، بریده و جدا می‌شود.

به نحوی متضاد پای کوهستانی که عمارت او در آن قرار دارد، مجموعه‌ای موقر و پسامدرن از خانه‌های واحدبندی شده با رنگ روشن دیده می‌شود. هر یک خانواده‌ی هسته‌ای اودیپی، اتومبیل رنگ روشن و چمن خیس و آراسته خود را دارند.

با وجود این، تأویل ادوارد دست‌قیچی به منزله تجسد اسکیزوفرنیک دلوز و گتاری باعث آسیب‌زدن به هر دو متن می‌شود. زیرا ادوارد دست‌قیچی هم مانند نسل یکپارچه و انعطاف‌پذیر ضد اودیپ نمایانگر قطع، تیغه‌ای است که روایت و رشته‌های نظری آن را قطع می‌کند.رشته‌هایی که به نظر می‌آید اجزای متن را در کنار هم قرار می‌دهد و آن‌ها را طوری می‌چیند که منظورشان را برآورده سازند. به همین ترتیب میلتون در لحظه‌ای از اوج‌گیری هذیان نوشت:خشم کور با قیچی نفرت می‌آید و رشته باریک زندگی کم دوام را می‌برد

با وجود این، دست‌های ادوارد دست قیچی نه دست‌های خشم بلکه دست‌های اشتیاق است. اشتیاقی که به نحوی گریزناپذیر هر چیز را که فرا می‌گیرد، زخمی می‌کند.بدین ترتیب شاید به نظر آید که دست‌هایی کاملاً اودیپی هستند. اگر زخمی را که وارد می‌سازند، به منزله نشانه عقیم‌سازی تلقی کنیم. با وجود این زخم مذکور عمیق‌تر و گسترده‌تر است. زخمی اجتماعی است که از رنج‌های متأخر نسلی مأیوس می‌آید. لکه‌ای زیر فرشی عظیم و به رنگ بژ، حفره‌ای در تشک‌های آبی زندگی حومه‌نشینی، نوعی زندگی، چنان تضعیف شده که به اصطلاح بودریار صرفاً وانموده‌ای (simulacrum) از خویش است.

البته تلویزیون و فیلم مملو از چنین چشم‌اندازهایی است چه به صورت قطعه‌های کپسوله شده و امریکایی از بامزه‌ترین ویدیوهای خانگی یا مشابه حاد واقعیت (hyperrela) در قالب هولودک که در فضاپیمای انترپرایز در سفر ستاره‌ای: نسل بعدی دیده می‌شود. با وجود این ادوارد دست‌ قیچی به هر صورت موردی جداگانه است.

ادوارد دست قیچی عرصه‌ای غریب است که در آن هیجانات از دست رفته در سیاره‌ی حومه امریکا از طریق چیزی دیگر سبک گوتیک بازیافت می‌شود. گوتیک با گرایش‌های درون اندامی مملو از خونریزی و حس‌انگیزی، به نحوی تمام عیار فقدان دسیسه‌های تاریخی پسامدرن را جبران می‌کند. …

سبد خرید ۰ محصول