معرفی مقاله:
ساندرا مکموریس جانسون، از هنرمندان معاصر، در جایی میگوید با اینکه همیشه عاشق گوگن است، اما از نگاه کردن به نقاشیهای او معذب میشود زیرا بسیاری از آثار وی دخترکانی سیزده ساله را به شیوهای بسیار وسوسهانگیز به تصویر میکشد. مری ماگدا وارد در این مقاله توصیف خود از کارهای بالتوس را نیز همین گونه میداند. به اعتقاد او این نقاشیها اگر نگوییم به شکلی وسواسگونه، دستکم تا حد بسیار زیادی پرترههای وسوسهآفرین دختران پیش از بلوغ است. لازم به ذکر است که بالتوس که برخی او را «نقاش لولیتا» میخوانند، با اعلام وفاداری خود به فرمالیسم انتقادهای صورت گرفته نسبت به سوژه آثار خود را رد کرده است. اما، مری ماگدا وارد بهعنوان یک پراگماتیست نمیتواند در پشت تمایز بین فرم و محتوا پنهان شود. همانطور که نمیتواند بر تقابل میان هنر و زندگی صحه بگذارد. بنابراین هدف او در این مقاله، کند و کاو مزیتها و هزینههای پذیرش تداوم و یا پیوستگیگرایی مربوط به خلق و لذت بردن از هنر با تمرکز بر نقاشیهای بالتوس است.
او پرسشهای مهمی را نیز مطرح میکند: هنرمند تا چه اندازه باید پاسخگوی موضوع اثر هنری خود باشد؟ ناخرسندی ما نسبت به موضوع اثر هنری تا چه اندازه باید بر ارزیابی ما از آن تأثیر بگذارد؟ و برعکس، ناخرسندی اولیه ما تا چه اندازه میتواند راهنمای قابل اعتمادی برای ارزیابی مورد نظر ما تلقی شود؟
.
بخشی از مقاله:
میخواهم به صراحت اعلام کنم آثار بالتوس بدون تردید هنر است و هرزهنگاری نیست، چرا که من هرزهنگاری را عبارت از خلق تصاویری صرفاً برای برانگیختن میل جنسی میدانم که مسائل مربوط به تفسیر، ویژگیهای زیباییشناختی، تکنیک هنری، و زمینهی تاریخی هنر در آن حداقل نقش ممکن را ایفا میکند. با این حال، من بهعنوان یک فمینیست که عمیقاً از سوءاستفاده از کودکان برمیآشوبم، نمیتوانم علاقه خود به این نقاشیها را صرفاً با توسل به جایگاه تثبیت شده آنها بهعنوان آثاری هنر توجیه کنم. همچنین نمیتوانم وسوسهآفرین بودن آنها را انکار کنم، ولو اینکه بتوانیم حتی بگوییم چنین آثاری مفروضات نادرست مربوط به بلوغ را رد میکنند. چرا باید مجذوب چنین آثاری نظیر اتاق نشیمن، (Living Room) شد؟
در واقع، شاید عبارت «مجذوب کردن» وافی به مقصود نباشد. من از اولین باری که این نقاشی را سالها پیش در مقالهای در ونیتی فیر دیدم بارها و بارها به آن فکر کردهام. فکر میکنم آنچه در این اثر مرا مجذوب خود کرده این است که چطور هم جلوهی بصری دارد و هم عمیقاً انسان را به هراس میاندازد. این اثر در نگاه اول، اثری با ترکیببندی دقیق و تصویری دلنشین از آسانگیری جوانمآبانه به نظر میرسد. اما پس از بررسی دقیقتر اتاق نشیمن (که خود گواهی بر مهارت بالتوس بهعنوان یک هنرمند است، چرا که نقاشیهای او همیشه نگاهی دوباره را میطلبد) میتوان حضور غیر قابل انکار خطر را در آن حس کرد. میتوان تصور کرد که دختری که بر روی مبل دراز کشیده مسموم شده و یا اینکه دارد خواب میبیند؛ دختری که روی زمین است در موقعیت بسیار نامناسبی در حال خواندن قرار دارد. و البته طبق معمول وسوسه نیز در کمین [بیننده] نشسته است. این مسئله از آنجا آشکار میشود که نه تنها پیکرهها حالت در حال تغییر و در حال رشد خود را به نمایش میگذارند، بلکه از همه مهمتر این مسئله عمیقاً نگران کننده است که ما با نگاه کردن به نقاشی، نمیتوانیم آن دو را از چنین منظری نبینیم (بهخصوص در مورد دخترکی که روی زمین است زیرا بهروشنی در نقطهی کانونی نقاشی قرار گرفته است.) به این ترتیب آیا مجذوب این نقاشی شدن صرفاً میتواند مایهی شرم و هراس باشد؟ یا در هنر بالتوس نه تنها امری زیباییشناختی بلکه ارزشی اخلاقی نیز نهفته است؟