امّا تحولات زندگی و هنر منوچهر یکتایی را هر گاه در چارچوب گستردهتری بنگریم، هرگز ساده و خطی نبوده است. راهی که او در میان این فرهنگها پیموده نوعی زندگی خانه به دوشی بوده است، و همدلی او با نیویورکِ مدرن گویی پذیرش موقعیت چند رگه بودن به مفهوم پستمدرنیستی آن است. امّا در عین حال، او کوشیده است با نوعی زندگی هنری دوگانه، ریشههای خود را در فرهنگ ایرانی حفظ کند.
منوچهر یکتایی، نقاش و شاعر ایرانی، هنرمندی بود که تجربهی حضور در جو هنری پاریس و نیویورک سالهای پساجنگ جهانی دوم را در سبک شخصیاش متبلور کرده است. تحصیل نقاشی را در هنرکدهی وابسته به دانشگاه تهران، دانشکدهی هنرهای زیبا، نیمهکاره رها کرد و به آمریکا رفت. کوتاهزمانی در هنرگاه اوزانفان، نیویورک حضور یافت. سپس یک سالی در پاریس اقامت گزید و در کلاسهای آزاد بوزار آموزش دید. به نیویورک بازگشـت و نزد اوزانفان و در جامعـهی هنرجویان به تحصیل پرداخت. نخستین کارنمای انفرادیاش را در گالری بورکنیخت، نیویورک برپا کرد. اواسـط دههی ۱۳۳۰، در کارنماهای گروهی اکسپرسیونیستهای انتزاعگرا در گالری اسـتیبـل شـرکت داشت. بعداً نیز نقاشیهایش را بارها تکنفره و گروهی در آمریکا به تماشا گذاشت. آثارش نخستین بار در تهران در گالری زند به نمایش درآمد (۱۳۴۹).
آثار منوچهر یکتایی
یکتایی عمدتاً به نقاشی منظره، طبیعت بیجان و تکچهره پرداخته است. کنش خودانگیخته و رنگگذاری ضخیم به ویژه سطوح وسیع با رنگمادهی سفید از ویژگیهای بارز کار اوست. یکتایی با وجود تأثیرپذیریهایش از نقاشی کنشی، اعتقادی راسخ به نقاشی پیکرنما دارد. کوشیده است رویکرد انتزاعی را با بازنمایی موضوعی از زندگی روزمره تلفيق کند. او میگوید: «من دنبال یک حقیقت خیلی محکم و رضایتبخش برای خودم میگردم؛ دلم میخواهد وقتی چیزی را خلق میکنم حقیقتی در آن باشد که به زودی نشود درونش خدشه پیدا کرد. بهزودی نشود بنیادش را کند». حقیقتجویی یکتایی به زبان شعر نیز بیان شده است. نخستین دفتر شعر او با عنوان فالگوش به چاپ رسید (۱۳۴۱). از نمونههای نقاشیهای او میتوان به این آثار اشاره کرد: پنجرهباز (۱۳۳۰)؛ دختر جوان (۱۳۳۲)؛ سرایدار (۱۳۳۹)؛ طبیعت بیجان انارها (۱۳۴۱).
نمایش مکرر آثارش در ایران و تاثیری که بر نقاشان جوانتر گذاشت، میتواند همچون گواهی بر انس و آشنایی نقاشیاش با چشمان مخاطب ایرانی تفسیر شود. با اینحال «ایرانی» بودن یا انضمامیت آثارش (که خود او قویاً به آن اذعان داشت) به هیچوجه از جنس دغدغههای هویتی- ملی هنرمندان همدورهی او در سالهای دههی ۴۰ و ۵۰ نبود و در آن زمان از معدود نقاشانی محسوب میشد که به نوشتهی خیزران اسماعیلزاده «خود را از دغدغه، ضرورت یا وسواس ابداع سبک/سنت هنریِ ملی خلاص و حوزهی جستوجویشان را به بوم خود و تمرین درون این چهارچوب و استمرار در جزئیاتی کمتر بلندپروازانه و بیشتر نقاشانه خلاصه کردهاند.»
طبیعت بیجانهای یکتایی در جستجوی مکالمهای میان درون و بیرون برمیآیند. سازههای افقی مستحکم که نمایانگر حاشیهی قابهای او هستند بیانگر موتیفیست که او در سالهای دهه هشتاد و نود بر روی آن کار میکرد. او بومهای خود را همانند فرانس کلاین و پولاک روی زمین نقاشی میکرد و با این روش فرصت ایجاد تعادل میان آزادی عمل و کنترل بر اجرا را به خود میداد.
منبع: دایرةالمعارف رویین پاکباز، صفحهی ۱۶۹۳ / مقالات حرفه: هنرمند
فرم و لیست دیدگاه
۰ دیدگاه
هنوز دیدگاهی وجود ندارد.