برای رسیدن به جواب این پرسشها باید کمی به عقب برگردیم. در واقع، مرز زیبایی طبیعی تا اندازهای مبهم است و زیبا بودن یا نبودن بعضی موجودات یا پدیدههای طبیعی روشن نیست. هر فرد میتواند به یک مثال یا نمونهی روشن مشخص از موجودات یا پدیدههای طبیعی فکر کند که بیدرنگ بشود با کلمهی «زیبا» آن را توصیف کند. اما چرا طبیعت را زیبا میبینیم و چگونه این منظر تغییر کرد؟ نقاشی از طبیعت تا مدتها امری نازیبا تشخیص داده میشد و این نگاه از قرن هجدهم بود که تغییر کرد.
تحول نقاشی منظره: از زیباییشناسی طبیعی تا هنر معاصر
از دید اهالی دوران باستان، فرم انسانی نمونه و مثال کامل تقارن و تناسب بود، یعنی همان ویژگیهایی که در بناهای خوشساخت مشاهده میشد. اما در آمیختگی طبیعی سنگ، آب و چوب که یک منظره را به وجود میآورند، نامنظمی و بیقاعدگی جای تناسب را میگیرد. برای مثال، در طبیعت حتی یک شکل سادهی منظم مثل زاویهی قائمه تقریباً وجود ندارد. بنابراین، در تاریخ غرب، زیبایی طبیعی اغلب جزئی بدیهی از حس مشترک یا عقل سلیم نبود بلکه تعبیری متشکل از کلمات متناقض تلقی میشد. یک منظره به هر اندازه که زیبا بود، زیبایی خود را مدیون نیروهای انسانی بود که روح تناسب در آن دمیده بودند، چنان که درخت و گل و پرچین را به دقت میآراستند تا باغی متعارف بهوجود آید.
به دست دادن تعریف دقیقی از مفهوم امر خوشمنظر دشوار است. ولی با تمرکز بر کاربرد مصداقی آن، بهویژه وقتی در مورد انواع خاص نقاشی منظره در آثار اولین منظرهپردازان اروپایی نظیر رزا، لورن و دوگه به کار میرود، میتوانیم تا اندازهای به مفهوم این کلمه پی ببریم. این نقاشان بیشتر صحنههای روستایی میکشیدند و اشکال نامنظم، واریاسیونهای ناگهانی و بافتهای زمختْ آثار آنان را متمایز میکرد. تابلوی مرسوم خوشمنظر معمولاً یک برکه با شکل نامنظم، ابر، درخت با شاخ و برگ رنگارنگ و عناصر دیگری مثل بناهای مخروبه، راههای پیچدرپیچ و حیوانات را شامل میشد. آثار این نقاشان ذائقهی مخاطب را برای رجوع به چشماندازهای واقعی که دارای همین ویژگیها بودند برمیانگیخت. بر خلاف ذائقهی سنتی که چشماندازهای منظم و پرداختشدهتر، نظیر باغهای متعارف، را میپسندید. به این ترتیب، امر خوشمنظر مبنای رویکردی تازه به منظرهپردازی و باغآرایی قرار گرفت و شیوهی جدیدی برای شناخت طبیعت بنیان نهاد. شیوهای که به مرور زمان خودش را با ژانر منظره در نقاشی و بعدها در عکاسی شناساند.
ژانرها را در یک تعریف کلی میتوان به عنوان مجموعهای از فرمهای نهادینهشدهی مرتبط با مجموعهای از معانی نهادینهشده یا دقیقتر بگوییم، امکاناتِ معناسازی نهادینهشده تعریف کرد. یک ژانر ترکیب درهمتافتهای از ساختارها، الگوها، نقشمایهها، و شمایلهایی است که در طول تاریخِ آن ژانر برای بیان و شکل بخشیدن به طیفی از معانی و تجارب خاص سامان یافتهاند. و هر دوسوی این ماجرا، یعنی صورتها و معانی، بر مبنای انتظارات، توقعات و پیشبینیهای تولیدکنندگان از یک سو و مصرفکنندگان از سوی دیگر عمل میکنند. اما یک ژانر نمیتواند صرفاً «قرارداد»ی میان جمعی از تولیدکنندگان و مصرفکنندگان باشد. به عبارت دیگر، نقشمایهها و مضامین آشنای هر ژانر بر مبنای مجموعهای از انگارهها، ایدهها، و تجارب عمل میکنند که به شکلی غیرمستقیم و باواسطه زمینهی پیشینی آن ژانر را تشکیل میدهند. یعنی مجموعهی درهمتافتهای از ایماژها، اسطورهها، خیالپردازیها، و باورها که جمعی از انسانها در یک شرایط تاریخی آنها را مهم یا بامعنا مییابند. و میتوانند تصویر خود از زندگی و مسائلشان را در آنها بازشناسی کنند.
منظرهپردازی و تغییرات اجتماعی: چه زمانی نگاه انسان به طبیعت تغییر کرد؟
اما یکی از مضامینی که با توجه به زمان و نحوهی استقلال یافتن منظره به عنوان یک ژانر مطرح میشود آن است که نقاشی منظره تنها زمانی پا به عرصهی وجود نهاد که میان انسان و طبیعت که موضوع اصلی (اما نه تنها موضوع) منظرهپردازی محسوب میشد نوعی جدایی یا فاصله افتاد. به این معنا، تکوین ایدهی منظره و منظرهپردازی متعلق به موقعیتِ «پس از بیگانگی» با طبیعت است. یعنی زمانی که نگاهی بیرونی و بافاصله نسبت به طبیعت شکل میگیرد. و این، در روایت جامعهشناختی ـ مارکسیستی از مسئله، یعنی زمانی که با پدید آمدن سرمایهداری اولیه و ظهور طبقهی بورژوا، زمینههای این تحول فراهم میشود.
منظره هم دال بر یک مکان خاص با تمام ویژگیهای انضمامی یک مکان است، و هم یک شیوهی تاریخی بودن و در نتیجه یک متافیزیک خاص. در منظره ما همزمان با تاریخ طبیعی و طبیعتِ تاریخی یک مکان سروکار داریم. و در این چارچوب، تلاش برای منظرهپردازی به معنای تلاش برای دلالتگر دیدن/ساختن و به سخن درآوردن چشماندازی از زمین و مردمانِ روی آن است.
فرم و لیست دیدگاه
۰ دیدگاه
هنوز دیدگاهی وجود ندارد.