دیه‌گو ولاسکز / Diego Velázquez

دیه‌گو ولاسکز، نقاش اسپانیایی، از هنرمندان عصر باروک و یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های تاریخ نقاشی اروپا به شمار می‌آید. او با نگرش واقعی بر اسطوره و خصلت جاودانی دادن به موضوع‌های عادی، فاصله‌ی آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی را در هنر خویش از میان برداشت. با تجربیاتش در بازنمایی جلوه‌های مختلف نور، سنت نقاشی رنگ روغنی را غنا بخشید.

دیه‌گو ولاسکز، تاریخ نقاشی غرب، پرتره سازی، خوآن دپارخا، نقاش

ویدئو: پرتره‌ی «خوآن دپارخا» اثر دیه‌گو ولاسکز

دیه‌گو ولاسکز، پاپ اینوسنت دهم، پرتره، پرونده پرتره، تاریخ هنر

پرتره‌ی «پاپ اینوسنت دهم» اثر دیه‌گو ولاسکز

ندیمه‌ها، دیه‌گو ولاسکز، تاریخ نقاشی، دوره‌ی باروک

ویدئو: ندیمه‌های ولاسکز

ولاسکز در ابتدا چند سالی را در ونیز و رم به مطالعه‌ی کار استادان ایتالیایی گذراند. آثار اوليه‌ی او در سویل عمدتاً مشتمل بود بر تصویرهایی به سیاق کاراوادجو، از مردم و اشیای عادی. در نقاشی موضوع‌های مذهبی نیز چنین شیوه‌ای را دنبال می‌کرد. این آثار کاملاً واقعی می‌‌نمایند و در نحوه‌ی ارائه‌ی موضوع هیچ‌گونه تظاهری در آن‌ها به چشم نمی‌خورد. برای مثال، در پرده‌ی نقاشی سقای شهر سویل (حدود ۱۶۱۸)، کوزه‌ی پیش‌زمینه همان قدر اهمیت دارد که پیکرها. در اینجا، وجود مادی چون جوهر و ماهیت نشان داده می‌شود و آنچه پیش پا افتاده و فانی است، ابدی به نظر می‌آید. ولاسكز پس از آن‌که نقاش دربار شد، اگرچه به موضوع‌های دیگری نیز پرداخت، هرگز روش واقع‌گرایی خود را از دست نداد.
در حقیقت، مهم‌ترین دستاورد دیه‌گو ولاسکز را نه در بازنمایی زندگی درباری اسپانیا، بلکه در حس انسان‌دوستی ژرفی که درون‌مایه‌ی تمامی آثارش را ساخته است، می‌توان دید. او از درون زرق و برق و تصنع زندگی پیرامونش، نگاهی نیز به فاجعه و رنج بشری داشت. آدم‌های بدهیبت، کوتوله و فقیر برای او همان‌قدر مهم بودند که پاپ، پادشاه و یا درباریان.
ولاسکز همچون تیسین، به مسئله‌ی حرکت توجه خاص داشت: حرکت نور بر روی اشیا برای مرتبط کردن شکل‌های ایستا و دستیابی به تأثیر بصری فوری. او موضوع و اسلوب کارش را تغییر می‌داد، ولی در هدفش – تجسم زندگی به همان‌گونه که می‌دید – همواره ثابت‌قدم بود. بنابراین، حتی در پیکرنگاری از درباریان – برخلاف استادانی چون روبنس و دایک – از هر گونه مداهنه اجتناب می کرد.
تک‌چهره‌ها و پیکرهای درباری دیه‌گو ولاسکز را می‌توان از جنبه‌ی دیگری نیز مورد ملاحظه قرار داد. برای مثال، در پرده‌ی فیلیپ چهارم (۱۶۲۴)، نمایش شکوهمندی با روان‌شناسی درآمیخته است. در تک‌چهره‌های بعدی از شاه، ملکه، شاهزادگان و درباریان، نه فقط دید روان‌شناختی او عمیق‌تر می‌شود، بلکه اسلوب قلمزنی آزادتری را به کار می‌گیرد. برای مثال، در تک‌چهره‌ی شاهزاده خانم مارگاریتا، طیفی از رنگ‌های سبزآبی و نقره‌ای تا سرخ و نارنجی به چشم می‌خورد. در تک‌چهره‌ی پاپ، رنگ ارغوانی جامه‌ی رسمی پاپ بر سراسر پرده‌ی نقاشی چیره شده، و جلوه‌ای دنیوی به آن داده است.
این نکته حائز اهمیت است که ولاسکز به جای آن‌که ـ همچون کاراواڈجو و استادان باروک اسپانیایی ـ رنگ‌سایه‌های روشـن را در تباین شدید با رنگ‌سایه‌های تیره به کار برد، آنچه را در حوزه‌های روشنایی و تاریکی می‌بیند، با جفت و جور کردن بی‌شمار رنگ‌سایه‌های بینابینی مجسم می‌کند.
ولاسکز به نقاشی موضوع‌های مذهبی و اساطیری نیز می‌پرداخت و آن‌ها را چون صحنه‌های روزمره نشان می‌داد. او با پرده‌ی تسلیم شهر بردا (۱۶۳۵) نقاشی تاریخی به معنای واقعی را مطرح کرد. دو منظره نیز از ویلامدیچی رم کشید، که به لحاظ نمایش جو متغیر روز و شامگاه، پیش‌آگهی امپرسیونیسم بود. پرده‌ی استادانه‌ی ونوس در آیینه (۱۶۵۸)، تنها نقاشی بدن برهنه زن است که از او به جای مانده در آن روزگار، این گونه نقاشی در اسپانیا ممنوع بود.
این را باید اشاره کرد که ستاره‌ی شهرت ولاسکز پس از مرگش افول کرد، ولی گویا، نقاش اسپانیایی، به سنت او بازگشت و مانه مقام معتبرش را در تاریخ نقاشی اروپایی بازشناساند. از جمله دیگر آثارش می‌توان اشاره کرد به: پیرزن در حال نیمرو درست کردن (حدود ۱۶۱۸)؛ میگساران (باکوس) (حدود ۱۶۲۹)؛ تصليب مسیح (۱۶۳۱)؛ فیلیپ چهارم در شکارگاه (۱۶۳۶) و…

فرم و لیست دیدگاه

ارسال دیدگاه

۰ دیدگاه‌

هنوز دیدگاهی وجود ندارد.

    سبد خرید۰ محصول