شهر پیشرفتهترین شکل فضایی تجمع انسانی است. انسان شهری، چون یاختهای درون بدنی عظیم، همواره از کیفیات آن آگاه و متأثر است و تمام انقباضها و انبساطهای این بدن بزرگ را نه تنها از طریق حواس پنجگانه بلکه در اعصاب و روان خود حس میکند. طبیعی است که این آگاهی در هنر هنرمند نیز متجلی میشود.
انعکاس غیر مستقیم شهر در هنر شاید به سادگی و وضوح قابل رؤیت نباشد. با این همه چطور میتوان تأثیر فضا و زندگی و معماری شهری را در شعور انسان شهری بیاهمیت انگاشت. تراکم و ازدحام اشیاء و آدمها، ارتفاع، شکل و رنگ ساختمانها، وسعت دید و کیفیت فضای سبز در شهر و بسیاری عوامل دیگر بر ذهن و کار هنرمند تأثیر میگذارند؛ حتی اگر هنرمند خود از آن آگاه نباشد. چنین تأثیراتی را نه تنها در هنر فیگوراتیو بلکه در هنر بدون موضوع و تجریدی نیز میتوان دنبال کرد.
نمایش منظره و فضای شهری در تاریخ نقاشی یک سنت قدیمی است. در آثار قرون وسطی و دوره رنسانس از مناظر شهری به عنوان پسزمینهای برای موضوعات مذهبی و تاریخی استفاده میشد تا ضمن نمایش فضا و موقعیتی برای شخصیت و موضوع اصلی به کشف تازهی دوران، یعنی مسئلهی پرسپکتیو و دورنما نیز پرداخته شود. در آثار نقاشان دورهی باروک، صحنههای زندگی روزمرهی شهری، بیشتر در فضای داخلی و درونی خانهها نمایش داده میشد. آثار «ورمیر» و «شاردن» این حس خصوصی و صمیمی زندگی در فضای داخلی را به خوبی نشان میدهند.
در پایان دورهی رمانتیک و آغاز دوران مدرن و صنعتی و اوجگیری نهضت رئالیسم و ناتورالیسم هنرمندانی چون «برادران لوتن»، «گوریه»، «دومیه»، «ویسلر» و دیگران گوشههایی از زندگی روزمرهی مردم تهیدست شهری را نمایش دادند.
در دهههای ۱۸۸۰ و ۱۸۹۰ و با پیشرفتهای قابل توجهی که در عرصههای علم، ریاضیات مهندسی و روانشناسی به وجود آمد، عصر ماشین و آگاهی مدرن آغاز میشود. در همین دوران است که بودلر، شاعر فرانسوی، دریافتهای جدید خود را دربارهی زیباییشناسی مدرن تألیف میکند. بودلر زندگی شهری را سرچشمهی زیبایی میداند. او در مقالهی نقاش زندگی مدرن مینویسد: «هنرمند مدرن قبل از هر چیز باید خانهی خود را در دلِ شلوغی و جمعیت، در متن جذر و مد و تحرک و جنبش در میان آن چه گریزان و فرار و متناهی است، یعنی در میان جمعیت کلان شهر برپا سازد.» او همچنین مینویسد: شهر ما از نظر موضوعات شاعرانه و شگفتانگیز بسیار غنی است.»
در چنین دورانی است که در اواخر قرن نوزدهم نقاشان امپرسیونیست چون «رنوار»، «سورا»، «لوترک»، «دگا» و «لژه» گوشه هایی از زندگی مدرن و صنعتی را به تصویر میکشند و در هنر اکسپرسیونیست آلمان «بورگه گروس»، «کیت کولویتس» و «ماکس بکمن» زندگی مردم آشوبزده و مضطرب از جنگ را در فضاهای عمومی مثل کافهها و خیابانها نشان میدهند.
در همین زمان در آمریکا هنرمندانی چون «جرج بلوز»، «جان سلون» و برخی دیگر از هنرمندان گروه «اشکن» (آشغالدان)، پایهگذار سنتی از نقاشی شهری امریکایی میشوند که هنرمندان بعدی چون «ادوارد هاپر»، «جرجیا اوكيف» و «بن شان» آن را به شکل فیگوراتیو و «چارلز دیموت» و «جان مارین» و دیگران آن را به نحو انتزاعیتر ادامه میدهند. چند دهه بعد «دیوید هاکنی» با تهیکردن فضاهای داخل و خارج شهری از روحیهی رمانتیک هاپر و اوکیف مناظر شهری را با نگاهی سردتر و امریکاییتر نمایش میدهد.
در آثار هنرمندان نقاش و مجسمهسازی چون «موندریان»، «کاندینسکی»، «بوتچونی»، «مارسل دوشان»، «گابو» و «پفسنر» چهرهی مدرن و صنعتی شهر به صورت غیرمستقیم و تجریدی، با نمایش ریتم و حرکت و رنگ و نور و سرعت ظاهر میشود. هم امروز نیز هنر شهری به اشکال و شیوههای تازه و گوناگون در آثار هنرمندان غربی ظاهر میشود.
در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ در انگلستان ، نقاشانی چون «کن کری»، «پیتر هاوسن»، «جان مانکز» و «جان کین»، به ترسیم گوشههایی از زندگی روزمره شهری پرداختند. در آلمان «برنت زیمر»، «هلموت میدندورف»، «زیگمار پولکه» و «آنسلم کیفر» با رویکردی تازه، سنت عینیت نوی گروس و بکمن را ادامه میدهند و زندگی شهری را همچون محور اصلی زندگی شخصی خود در آثارشان مطرح میکنند. در امریکا آثار برخی از هنرمندان جنبش پاپ آرت چون «اندی وارهول»، «جیم داین» و «کلاس اولدنبرگ» با استفاده از مضامین شهری در مقوله هنر شهری جای میگیرند.
در همین زمان اشکال جدید هنر چون هنر پیش آمدی (هپنینگ)، چیدمانی (اینستالیشن) و ویدئویی در اروپا و آمریکا به عنوان وسایل مناسبی برای نمایش زندگی شهری معاصر در نظر گرفته شد. در مجسمههای «جرج سیگال»، چیدمان های «کریستو» و «کاباکف» و طراحیهای «رابرت لانگو»، هستی انسان مدرن شهری مطرح میشود و در آثار نوری «جنی هولتزر» و «بروس نامن» و دیگران ، استخراج عناصری از زندگی مدرن شهری و استقرار دوباره آن در متن فضای شهری، رویکرد جدیدی نسبت به مشارکت هنری در فضای هنری و استفاده از این فضا به عنوان زمینهای برای کار ایجاد میکند.
در نقاشی فیگوراتیو معاصر ایران نیز نمایش فضای شهری به شیوه های گوناگون دیده میشود. حتی از دوران «کمالالملک» ترسیم ساختمانها، اماکن و باغهای عمومی معروف تهران متداول بوده است. در این نقاشیها معماری و فضای شهری معمولاً نه بهعنوان پسزمینه، بلکه به قصد نمایش خود این آثار باشکوه و مجلل مورد تأکید قرار گرفته است. تا همین امروز نیز این روش یکی از روشهای سنتی نقاشی از فضای شهری است که مخصوصاً در آثار آبرنگی هنرمندان رئالیست و ناتورالیست دیده میشود. در این شیوه از نقاشی به علت پرداخت دقیق و عکسگونه از جزئیات فضای معماری، آثاری ماهرانه و عامهپسند اما اغلب فاقد روح و بینش شخصی و امروزی پدید میآید. با شروع انقلاب در گرفتن جنگ و حرکت مردم در فضای شهری، رویکرد تازهای به هنر آغاز میشود. در طول سالهای بعد از انقلاب، چهرهی شهر ما بیتردید دچار تغییرات بسیار شده است که همهی آنها دلپذیر و تماشایی نیست. اما انعکاس این فضا در هنر سالهای اخیر نشانگر پیوند تازهی هنرمندان ایرانی با شهر است. تغییراتی که در این سالها در فضای شهری بهویژه تهران پدید آمد وضعیت متناقضی را در شهر ما ایجاد کرد که از یک سو ازدحام غیرقابل مهار و زیستناپذیرتر شدن شهر را در پی داشت، و از سوی دیگر به پاکسازی و نوسازی شهر و احداث برج های مسکونی جادهها و پلها و پارکها و فضاهای سبز تازه منجر شد. این تحولات همراه با ارتقای آگاهی عمومی هنرمندان از فرهنگ و هنر جهانی کیفیت جدیدی در رابطهی احساس مردم و هنرمندان نسبت به شهر خود به وجود آورد و نقاشان بیشتری با بینش و بیان تازه و شخصی به نقاشی شهری روی آوردند.
در مقالات گوناگون اما تنها به ارتباط نقاشی با شهر نپرداختهایم. بلکه رابطهی شهر و هنر را سعی کردهایم در عکسهای عکاسانی چون مهران مهاجر و یا حتی در گرافیک شهری نیز جستوجو کنیم تا بتوانیم نگاه هنرمندان مختلف را در حوزههای گوناگن بررسی کنیم.
فرم و لیست دیدگاه
۱ دیدگاه
درود بر شما .هنرمندی ناشناخته که نقاشی های زیبایی از مناظر شهری . بناهای تاریخی . فرهنگی از شهرهای ایران را به تصویر میکشد. کاش این هنرمند عزیز کشورم آثارش دیده شود .چه بسا ایشان در در ترویج هنر فرهنگ و تاریخ فعالیت دارند. و اجراهای زیادی حتی در سطح شهر تهران دارند. لطفا این هنرمند را دریابید. هنرمندان بعد از نبودشان هویتشان فاش میشود. پس تا هستند آنان را بشناسیم و قدردان زحماتشان باشیم. تشکر از سایت شما