متن زیر که از صفحه‌ی اینستاگرام «مداخله» بازنشر شده است، واکنشی است به پرونده‌ی «هنرمند عاصی» و گفت‌وگوی حرفه:هنرمند با همایون عسکری سیریزی. بخش اولِ متن، کپشنی است که نویسندگان گروه مداخله در توضیح مطلب نوشته‌اند و بخش دوم شرح و پرسشی‌ انتقادی است درباره‌ی فرازهایی از گفته‌های طرح‌شده در آن گفت‌وگو، که در بخش دیداری سایت ما با عنوان «هنرمند عاصی (بخش هفتم): گفت‌وگو با همایون عسکری سی‌ریزی و صفا سبطی» می‌توانید آن را بشنوید.

مقدمه:

حرفه هنرمند که در سریال بحث‌های پردامنهٔ «هنرمند عاصی» سعی کرده بود «تکلیف نهاد تجسمی» را با هنرمند عاصی روشن کند، قسمت هشتم را به‌عنوان  یک پایان خوش دراماتیک برای این سلسله‌بحث‌ها منتشر کرد؛ پایانی که از بیانیه‌ی ابتدایی بحث‌ها معلوم بود که قرار نیست «همه‌ی مناسبات قبلی» را «خراب» کند، بلکه می‌خواهد نوعی مصالحه میان دو طرف برقرار کند. در این پایان خوش، گویی، دو سر این بحث را کنار هم نشاند تا به توافقی برسند که مانع از «ازهم‌گسیختگی» میدان تجسمی شود؛ یک سر شهروز نظری، تجسم گالری‌داری به مثابه شکلی از سرمایه‌داری و اعمال سلطه، و سرِ دیگر همایون سی‌ریزی، به عنوان نماینده‌ی تیپ هنرمند عاصی چپ. 

حالا که نمی‌شود طبق بیانیه‌ی (ضمنی) حرفه‌هنرمند، «نظام سلطه» را نابود کرد و «هرکسی که به هر نحوی با نظام سلطه در ارتباط بوده محاکمه و محکوم» شود، حداقل می‌توان طبق نظر مناظره‌ی پایانی، به سلطه‌ای عادلانه‌تر، یا آنطور که شهروز نظری می‌گوید، توزیع ناعادلانه‌ی ثروت دست یافت. حالا که نمی‌شود «تبعیض و اختلاف قیمت‌های میلیاردی بین هنرمندهای مشهور و مهجور» را برداشت، حداقل می‌شود یک دوازدهم ماه دیوار گالری‌ها را، طبق نظر همایون سی‌ریزی، «به‌شکل دموکراتیکی» به «کانون هنرمندان» اختصاص داد. به نظر، همه چیز رنگ و بوی یک مصالحه را دارد، اما تنها چیزی که در آن غایب است منازعه‌ی اجتماعی موجود است، یعنی منازعه‌ی «شهروندان عاصی»‌ با وضعیت موجود، یا آنطور که مجید جلیلی در بخش سوم همین گفت‌وگوها آن را صورت‌بندی می‌کند، یعنی «ناامیدی و یأس مطلق از وضع موجود و سازوکارهای موجود».

به نظر این ایده‌ی «همزیستی غیر مسالمت‌آمیز اما محترمانه» با «نهاد سرمایه»، طبق نظر سی‌ریزی، آن هم برای اینکه «جامعه از این وضع بیرون بیاید»، حاصل بحرانی در گفتمانی است که سی‌ریزی آن را در این بحث نمایندگی می‌کند؛ بحرانی که به این ایده راه می‌برد که در نهایت بهتر است برای جلوگیری از انسداد وضعیت با بخشی از «بورژوازی» که به قول خود او، «صاحب عقل»، «سلیقه‌ی هنری»، «باسواد»، و «دارای منزلت اجتماعی» و «شعور» است مصالحه کرد. چون هرچیزی که نباشد حداقل یک توافق نسبی سر «زیبایی‌شناسی» و تاریخ آن بین دو طرف وجود دارد.

اما این بحران چگونه قابل حل است؟ و آیا پیشنهاد سی‌ریزی، پیشنهادی که به نظر از ناامیدی از امکان ساخت نهادهایی بیرون از بازار سربرمی‌آورد، تنها راه موجود است؟ 

آیا باید از کار هنری خجالت بکشیم؟

«یه تعهد اجتماعی دارم. با خودم فکر می‌کنم که اگر من بخوام از همه‌ی این استانداردهام برای فهم‌پذیرشدن [هنرم]، که اون [مردم] بفهمه، عدول بکنم که خب این می‌شه همون پوپولیسم؛ [اینطور یعنی] من باید یه چیز تابع مدنظرش بهش بدم. از طرفی، در شرایطی که اون هزارتا گرفتاری و مرارت داره، آیا [برای مردم] واقعا الان وقت یادگیری زیبایی‌شناسی و هنر و معنا و فلسفه از سمت منه؟ باز دوباره [اینطور مردم را] دچار احساس اون تفرعن نخبگی (الیتیستی) می‌کنم. به این نتیجه می‌رسم که اصلاً کار نکنم. می‌دونید؟ چون رابطه‌ی عاطفیم رو نمی‌تونم با این جامعه حل کنم. نه می‌خوام بهش زور بگم و نه می‌خوام بهش باج بدم. باید چی‌کار کنم باهاش؟»

برای دسترسی به محتوای کامل روی دکمه زیر کلیک کنید.