اندیشیدن به ماده‌ای که حیات اجتماعی، سیاسی و اقتصادیِ اکنون ما را درنوردیده است، همان تکیه‌گاهی‌ست که محمد حسن‌زاده در چند سال اخیر شالوده‌ی کارهایش را بر آن نهاده ‌است. گرچه درگیری اصلی او نه خودِ ماده و منطق استعلایی آن که حیطه‌های نهادی مرتبط با آن است. جغرافیای نمونه‌کاوی او همان زیست‌بومی‌ست که خود در آن زیسته (میدان‌های نفتی جنوب ایران) اما خودِ موضوع و نحوه‌ی پرداختِ حسن‌زاده جغرافیا را از آن زدوده و نگرشش را به اکنون ما پیوند زده است. محمد حسن‌زاده در سه‌گانه‌ی «نفت:ارتفاع عمق»، «غنایم طبیعی» و «بذر فلز» به مسئله‌ی زیست اکولوژیکی، سیاسی و اجتماعی نفت، با نگرشی پژوهشی پرداخته و سعی داشته تا به‌مانند هنرمندان هنر مفهومی ( نسل اول و دوم آن ) تلاش‌گری کند. برای بررسی و تحلیل نمایشگاهِ اخیر او با عنوان «بذر فلز» که در گالری اُ به نمایش درآمد، نیاز است تا آن را در بستر فکری هنرمند و در کنار دو نمایشگاهِ پیش از آن که به نوعی نخستین و دومین پروژه‌های این سه‌گانه هستند قرار داد و تحلیل کرد. هنرمند در این سه‌گانه سعی دارد تا با کاویدن منظره و منظر به نفت و موجودیت مادی آن و به‌ویژه ارتباط اکولوژیکی و سیاسی آن با خودِ زمین و زیستندگان آن بپردازد. پس نیاز است تا ابتدا تعریفی از مفهوم منظره و ارتباط آن با خودِ زمین ارائه کرد: دنیس کاسگروو جغرافی‌دان فرهنگی، منظره را نه به عنوان یک شئ یا یک تصویر، بلکه به عنوان «شیوه‌ای برای نگریستن» تعریف می‌کند، شیوه‌ای که ریشه در ایدئولوژی دارد و نشان دهنده‌ی روشی است که یک طبقه معین خود و دارایی‌هایش را به واسطه‌ی آن تعریف می‌کند: برهان در اینجا این است که ایده‌ی منظره نمایان‌گر راهی برای دیدن باشد؛ راهی که در آن برخی از اروپاییان، خود و دیگر کشورهای جهان را برای خود و دیگران بازنمایی کرده‌اند و از طریق آن در مورد روابط اجتماعی بیان نظر کرده‌اند.

با مد نظر قراردادن ایده‌ی کاسگرو در ارتباط با تعریف منظره و زمین، می‌توان گفت که زمین و منظره پیش از هر چیزی مفهومی مادی هستند که در طی میلیاردها سال شکل گرفته‌ و تعریف آن‌ها به‌واسطه‌‌ی دخالت انسان (چه به لحاظ فرهنگی، سیاسی و اکولوژیکی) صرفاً شکلی از تعریف ثانویه‌ی آن‌ها است. در میانِ تعداد فراوانِ ماده‌هایی که به صورت طبیعی و در فرآیندی فیزیکی-شیمیایی در درون زمین به وجود می‌آیند؛ نفت اهمیتی حیاتی برای زیست انسان داشته است. بر طبق نظریه‌ی شیمی آلی منشأ تشکیل نفت را گیاهان (عمدتاً جلبک‌ها) و موجودات آلی (زئوپلانکتون‌ها)ی موجود در اقیانوس‌ها می‌دانند. علت اعتبار این نظریه به‌دلیل وجود نوع خاصی از لیپیدهای درون نفت بوده که مختص این موجودات است. باقی‌مانده جانوران و گیاهانی (اعم از جلبک‌ها و مرجان‌ها) که میلیون‌ها سال قبل در محیط آبی شور زندگی می‌کرده‌اند، طی میلیون‌ها سال توسط گِل و رسوب مدفون شده‌ و نفت خام را شکل داده‌اند. با این تعریف از چگونگی پدیدآمدن ماده‌ی طبیعی نفت‌خام، پالایش و فرآورده‌گیری آن، می‌توان گفت که کشف، استخراج و استفاده‌ی از آن به‌همان اندازه که زیست انسان را آسوده‌تر‌ کرده است به‌همان اندازه نیز به نابودی خودِ زمین دامن زده است. بخشی از کارِ محمد حسن‌زاده در این سه‌گانه‌پرداختن به این آسیب است؛ آسیبی که خود زمین در تعریف ماتریالیستی آن دیده و آسیبی که کشف و‌استخراج‌ نفت‌در‌جغرافیای جنوب ایران به فرهنگ سنتی منطقه زده است. هنرمند در این سه‌گانه تلاش دارد تا درگیری اصلی خود را به شیوه‌های مختلفی بیان کند، اما به آسانی می‌توان دریافت که درگیری او نه ماده است و نه سازوکار بازنمایی آن بلکه سعی دارد منطقی کنش‌گرانه از جنس زمین‌شناسانه داشته باشد و تاثیر ماده را بر حیطه‌های نهادی بجوید. در نظریه‌های نوین جغرافی انتقادی یک تغییر موضع بسیار جدی از زمین‌نگاری به زمین‌شناسی رخ داده است، عموما از منظر زمین‌شناسی و زمین‌ریخت‌شناسی آنچه که مکان را تعریف و نظریه‌مند می‌کند بررسی روابط قدرت و زمین است که نظریه‌های نهادی را به این حیطه وارد می‌کند؛ با این دیده می‌توان گفت که کار حسن‌زاده در تقاطع اکولوژیک۱، ژئوپولیتیک۲ و اجتماع، فرهنگ قرار می‌گیرد.

اثر-محمد-حسن‌زاده-نمایشگاه-بذر-فلز-1402-گالری-اُ
محمد حسن‌زاده، بذر فلز. ۱۴۰۲. گالری اُ

دقیقا همان زمانی که نخستین چاه نفت در جنوب ایران کشف و ماده‌ی آن استخراج شد مکانِ مذکور اهمیتی سیاسی یافت و خیلی زود شناسه‌های هویتی آن از حیطه‌ی فرهنگی به حیطه‌ی ژئوپولیتیک تغییر کرد؛ در این میان سیاست مکان از منطقه‌ای توریستی و زیستی به میدان‌های نفتی حصارکشیده شده و تحت مراقبت مبدل گشت و در طول نیم‌سده کاربری تمامی منطقه، تحت تاثیر میدان‌های نفتی قرار گرفت و شکل نوینی از زیست و فرهنگی نوبنیاد را به وجود آورد.

برای دسترسی به محتوای کامل روی دکمه زیر کلیک کنید.