مونک در یادداشت‌های خود می‌نویسد که زندگی را همچون یک اضطراب، یک تشویش، یک بیماری، به میراث برده است. وقتی این تشویش نیست، نقاش خیال می‌کند مثل یک کشتی با باد و بی‌سکان به مقصدی نامعلوم روان می‌شود. مونک ناگهان می‌پرسد: «به گل خواهم نشست؟» یک سو، قله‌های بلند جاه‌طلبی و سوی دیگر، ژرفای بی‌انتهای اندوه و حسرت؛۱ تصویری از اضطراب دائمی نقاش در مسیر حرفه‌ایش.

برای دسترسی به محتوای کامل روی دکمه زیر کلیک کنید.